۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

عید خوبان را چو روی خویشتن آراسته است
راست پنداری ز رویش عید عیدی خواسته است

گر جمال عید، عالم را بیاراید رواست
عید را باری جمال روی او آراسته است

خاک راه از بوی زلفش پر نسیم عنبر است
چشم خلق از نور رویش بر مه ناکاسته است

فتنه ای از حسن او در تعبیه ره یافته است
نوحه ای از عشق او از عیدگه برخاسته است

سرو و باغ و باغبان از قامت او طیره اند
گویی او را باغبان مجد دین پیراسته است

سید مشرق که از بخشیده و انعام اوست
هر چه اندر مشرق و مغرب نعیم و خواسته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.