۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

هر زمان این زمانه توسن
عیش بر من به ناخوشی دارد

فلک بر کشیده هر نفسی
مر مرا در کشاکشی دارد

آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد

آن سواری که زیر زین هر شب
شبه گون اسب ابرشی دارد

خسته تیر اوست هر جگری
سخت پرتیر ترکشی دارد

بر من این روزگار پر تشویش
عقل را چون مشوشی دارد

حسد آید مر از آب که آب
آخر از خاک مفرشی دارد

از غم باد سرد و حسرت من
سنگ در سینه آتشی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.