۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

پروانه ایم و شعله بود آشیان ما
آب از شرار اشک خورد گلستان ما

موریم و در گذار شکر اوفتاده ایم
در راه پایمال شود کاروان ما

تا با نصیب ساخته اند از حلاوتی
همچون رطب شکافته اند استخوان ما

زه در گلوی ما کند از کینه روزگار
بیند اگر درست تن چون کمان ما

خورشید عمر بر سر دیوار و خفته ایم
فریاد از درازی خواب گران ما

صد موج را ز رفتن خود مضطرب کند
موجی که بر کنار رود از میان ما

بس در دماغ همنفسان مغز سوختیم
در دیده خواب تلخ کند داستان ما

در پیری از هزار جوان زنده دل تریم
صد نوبهار رشک برد بر خزان ما

ذوقی که جا به وادی مجنون گرفته بود
امروز معتکف شده بر آستان ما

در حیرتم که غنچه به بلبل چگونه گفت
رازی که باد هم نشیند از زبان ما

بنیاد ما خرابی ما استوار کرد
گویی که سود ماست «نظیری » زیان ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.