هوش مصنوعی:
این شعر از نظیری بیانگر درد و رنج عاشقانه، ناکامیها و فریبهای عشق است. شاعر از درد بیدرمان، جنون عشق، و فریبهای معشوق مینالد و به زیباییهای ظاهری و نقشهای عشق اشاره میکند. در پایان، شاعر از خجالت خود از گفتن نکتهای سخن میگوید که باعث فراموشی قولش شده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از اصطلاحات و استعارههای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند درد بیدرمان و فریب نیاز به درک بالاتری از هیجانات انسانی دارند.
شمارهٔ ۲۵۲
به غمزه روز الستم همین معامله بود
ابد رسید و نیاسودم این چه مشغله بود
نصیب من ز ازل درد بی دوا گردید
که بردباری هرکس به قدر حوصله بود
ببوی من سبب اجتماع دل ها گشت
جنون که باعث آشفتگی سلسله بود
به صفحه نقش خط و خال خویشتن نقاش
نکو کشید که آیینه در مقابله بود
دلم ز سر دهانش به قیل و قال افتاد
لطیفه یی ز لبش صد هزار مسئله بود
لبش به دادن کامم نمود جهد اما
به غمزه کرد حوالت که بد معامله بود
فریب قول بداندیش گرگ فاسد گشت
ربود یوسفی از ما که چشم قافله بود
به نکته گفت خجل می کنم «نظیری » را
ز قول خویش فراموش کرد این صله بود
ابد رسید و نیاسودم این چه مشغله بود
نصیب من ز ازل درد بی دوا گردید
که بردباری هرکس به قدر حوصله بود
ببوی من سبب اجتماع دل ها گشت
جنون که باعث آشفتگی سلسله بود
به صفحه نقش خط و خال خویشتن نقاش
نکو کشید که آیینه در مقابله بود
دلم ز سر دهانش به قیل و قال افتاد
لطیفه یی ز لبش صد هزار مسئله بود
لبش به دادن کامم نمود جهد اما
به غمزه کرد حوالت که بد معامله بود
فریب قول بداندیش گرگ فاسد گشت
ربود یوسفی از ما که چشم قافله بود
به نکته گفت خجل می کنم «نظیری » را
ز قول خویش فراموش کرد این صله بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.