۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است
گل سر سبد سینه، داغ جانان است

ز بس که هر طرفم نوگلیست، در چشمم
برنگ خواب بهاری، نگه پریشان است

شود ز صحبت احباب، چشم دل روشن
چراغ غمکده ما صفای یاران است

مبند بر رخ یاران، در گشاد جبین
کلید روزی هر خانه، پای مهمان است

چه غم ز رزق؟ که در هر خرابه بدنی
تنوره دهن و، آسیای دندان است

کریم قیمت توفیق جود اگر داند
قبول کردن احسان، جزای احسان است!

رهی پی طلب رزق به ز نرمی نیست
برای شیر لب طفل به ز دندان است

هلاک کرد مرا فکر کارهای جهان
بدادم آنکه تواند رسید، نسیان است

شفا طلب ز دواها کنند واعظ لیک
شفای ما ز دعاهای دردمندان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.