۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۷

واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست
ذره دور است ز خورشید، ولی زنده اوست

خاک از ژاله عرقناک و، سپهر از انجم
فرش تا عرش سراپا همه شرمنده اوست

ای زمین زاده، مکش بر در حق گردن عجب
کآسمان نیز باین قدر، سرافگنده اوست

چون گلی کان شود از باد پریشان دیگر
زآن دل، آرام محالست که برکنده اوست

آتش غم بدلم پرتوی از مهر وی است
دود سودا بسرم، سایه پاینده اوست

اگر از واعظ بی نام و نشان میپرسی
زار او، خسته او، کشته او، زنده اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.