۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۶

شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت
ناله ام از گنبد ازرق گذشت

بود خونم حق آن تیر نگاه
آن نگاه از خون من ناحق گذشت

پایبند قید اطلاق ار شوی
میتوان از قیدها مطلق گذشت

بهر دنیا، کان خیالی باطل است
مگذر از حق میتوان از حق گذشت

قوت نطقت که با آن آدمی
چون سگان در جق جق و، وق وق گذشت

رنجه شد قانع ز دنیا، تا چه ها
بر حریص جاهل احمق گذشت

خویش را کشتی ز فکر کیمیا
زندگانی برتو چون زیبق گذشت

در دم مرگ آه حسرت میشود
هر دمی کان نی بیاد حق گذشت

دل بدست آور، رهی تا از بلا
کی توان زین بحر بی زورق گذشت

میرسد از چاک دل رزق سخن
چون قلم ما را مدار از شق گذشت

حق یاد حق ز ما نگرفته رفت
زندگی واعظ ز ما ناحق گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.