هوش مصنوعی:
این شعر از درد عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر درد را در استخوانهای خود احساس میکند و از اسارت در این رنج و ناتوانی در رهایی از آن مینویسد. همچنین، اشارهای به ناآگاهی جان از این درد و موعظهکردن در میان رنجها دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و روانشناختی مانند درد عشق و رنج است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها نامناسب باشد.
شمارهٔ ۵۰۸
در تنم گردید داغش دردمند استخوان
درد افتاده است در جسمم ببند استخوان
تا نیابد راه بیرون شد، ز جسمم درد او
عقده هایم کرده چون نی کوچه بند استخوان
تا عنان گیرش نگردد، لذت آسودگی
درد از جسمم برون تازد سمند استخوان
نیست جان غافلت را آگهی از مغز کار
ورنه چون موران نگشتی پای بند استخوان
در میان دردها واعظ بسی گردیده ام
درد عشق است اینکه می افتد پسند استخوان
درد افتاده است در جسمم ببند استخوان
تا نیابد راه بیرون شد، ز جسمم درد او
عقده هایم کرده چون نی کوچه بند استخوان
تا عنان گیرش نگردد، لذت آسودگی
درد از جسمم برون تازد سمند استخوان
نیست جان غافلت را آگهی از مغز کار
ورنه چون موران نگشتی پای بند استخوان
در میان دردها واعظ بسی گردیده ام
درد عشق است اینکه می افتد پسند استخوان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.