۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۸

بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی
بهر جانب نظر می افگنی، میخانه میسازی

نگار من برنگ شعله، خشک وتر نمیدانی
بهار من، بهر کس میرسی، دیوانه میسازی

نگه می دارد از دور، آتش حسنت اسیران را
تو ان شمعی که فانوس از پر پروانه میسازی

به بیداری هم آن، چشم سیه در خواب میباشد
مگر احوال بختم، پیش او افسانه میسازی؟!

نمی آمیزد آن زلف سیه از سرکشی باما
گرش از استخوان سینه ما شانه میسازی

ندانم آتش سوزنده یا سیل بهارانی
که هر سو میخرامی، عالمی ویرانه میسازی

تو ای گنج روان عاشقان، از بس گرانقدری
بهر ویرانه یی پا میگذاری، خانه میسازی

من از بهر تو، با ناسازی ایام میسازم
تو ای ناساز، میسازی به واعظ، یا نمیسازی؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.