۲۰۱ بار خوانده شده

بخش ۸ - فصل(احتیاط به چه شرایطی رواست)

این طهارت ظاهرا گرچه درجه بازپسین است، فصل وی نیز بزرگ است، ولیکن به شرط آن که ادب وی نگاه دارد و وسوسه و اسراف را بدان راه ندهد چون به حد وسوسه و اسراف رسد مکروه و ناپسندیده بودو باشد که بزهکار گردد و این احتیاطها که عادت صوفیان است از جورب داشتن، و ازار به سر درگرفتن و آب پاک به یقین طلب کردن و آفتابه نگاهداشتن تا کسی دست بر وی فرانکند، همه نیکوست و کسانی را از فقها و دیگران که آن نگاه ندارند، نیست که بر ایشان اعتراضی کنند الا به شرطی و ایشان را نیز نیست که بر فقها و دیگران که احتیاط نکنند اعتراض کردن اصلا، چه آن احتیاطها نیکوست، ولکن به شش شرط:
شرط اول آن که به سبب روزگار بردن بدان، از کاری فاضلتر از آن باز نماند، چه اگر کسی را قدرت آن باشد که به آموختن علمی مشغول شود یا به فکرتی مشغول شود که آن زیادت کشفی باشد یا به کسبی مشغول شود که آن کفایت عیال وی بود تا او را از خلق سوال نباید کردن و از دست مردمان نباید خوردن و روزگار بردن به احتیاط طهارت وی را باز دارد از این، نشاید که بدین احتیاطها مشغول بود که این همه مهمتر است از احتیاط طهارت و به چنین سبب بود که هرگز صحابه به چنین احتیاطها مشغول نشدند که ایشان به جهاد و کسب و طلب علم و به کارهای مهمتر از این مشغول بودند و برای این بود که پای برهنه برفتندی و بر زمین نماز کردندی و بر خاک نشستندی و طعام خوردندی و دست بر کف پای مالیدندی و از عرق ستوران حذر نکردندی و جهد بیشتر در پاکی دل کردندی نه در پاکی تن و جامه. پس اگر کسی بدین صفت بود، صوفیان را بر وی اعتراض نرسد و کسی که به کاهلی از احتیاط دست بدارد، وی را نشاید که بر اهل احتیاط اعتراض کند که کردن احتیاط از ناکردن فاضلتر است.
شرط دوم آن که خویشتن از ریا و رعونت نگاه دارد که هر که احتیاط کند، از سر تا پای وی منادی می کند که، «من پارسایم که خویشتن چنین پاک می دارم»، و وی را از آن شرفی پدید آید اگر پای بر زمین نهد یا از آفتابه دیگر طهارت کند، ترسد که از چشم مردمان بیفتد. باید که خویشتن را در این بیازماید و در پیش مردمان پای بر زمین نهد و راه رخصت سپرد و در سر تدارک احتیاط بکند، اگر نفس وی در این منازعتی کند، بدان که آفت ریا به وی راه یافته است، اکنون بر وی واجب بود که پای برهنه رود و بر زمین نماز کند و از احتیاط دست بدارد که ریا حرام است و احتیاط سنت، چون از حرام حذر نتواند الا به ترک احتیاط، بر وی واجب بود ترک احتیاط گفتن.
شرط سیم آن که گاه گاه نیز راه رخصت می رود و احتیاط بر خویشتن فرض نگرداند، چنان که رسول (ص) از مهطره مشرکی طهارت کرده است و عمر از سبوی زنی ترسا طهارت کرده است و ایشان در بیشتر احوال بر خاک نماز کرده اند و کسی که در خفتن میان خویش و میان خاک هیچ حجاب نکردی، وی را بزرگتر داشتندی پس چون سیرت ایشان را مهجور کند و ناشایست دارد و نفس وی مسامحت نکند موافقت ایشان را، دلیل آن باشد که نفس در این احتیاط شرفی یافته است، مهم باشد که دست از این بدارد.
شرط چهارم آن که هر احتیاطی که در آن رنج مسلمانی باشد دست بدارد که رنجاندن دل خلق حرام است و ترک احتیاط حرام نیست، چنان که کسی قصد آن کند که دست وی بگیرد در سلام یا معانقه کند و دست و روی وی عرق دارد، وی خویشتن بازکشد، این حرام باشد، بلکه خلق نیکو و تقرب نمودن بدان مسلمان در این وقت از هزار احتیاط مبارکتر بود و فاضلتر و همچنین اگر کسی پای بر سجده وی نهد و از آفتابه وی طهارت کند و از کوزه وی آب خورد، نشاید که منع کند و کراهیت اظهار کند که رسول (ص) آب زمزم خواست، عباس گفت، «دستهای بسیار در آب کرده اند و شوریده کرده تا تو را دلوی خاص طلب کنم و بر آب برکشم» گفت، «نی! من برکت دست مسلمانان را دوستتر دارم.»
و بیشتر قرا آن جاهل این دقایق نشناسند و خویش اندر چینند از کسی که احتیاط نکند و وی را برنجانند و باشد که با پدر و مادر رفیق و برادر سخنهای درشت گویند، چون دست به آفتابه و جامه ایشان دراز کرده باشند، و این همه حرام است چگونه روا باشد به سبب احتیاطی که واجب نیست، و بیشتر آن باشد که قومی که این کنند تکبری در سر ایشان پدید آید، که منت بر مردمان نهند که ما خود چنین می کنیم و به غنیمت دارند که خویشتن از کسی فراهم گیرند تا وی را برنجانند و پاکی خویش عرضه کنند و فخر خویش پدید آرند و دیگران را نجس نام کنند بدان که چنان که صحابه آسان فراگرفته باشند فرا گیرد و اگر کسی در استنجا به سنگ اقتصار کند این خود از کبایر شناسند و این همه از خباثت اخلاق است و دلیل نجاست باطن است و دل پاک داشتن از این خباثت فریضه است این همه سبب هلاک است و احتیاط دست به داشتن سبب هلاکت نیست.
شرط پنجم آن که همین احتیاط در خوردنی و پوشیدنی و گفتنی نگاه دارد که آن مهمتر است، چون مهمتر دست ندارد، دلیل آن بود که این احتیاط برای رعونت یا برای عادت می کند چنان که کسی طعام خورد در وقتی که گرسنگی وی به ضرورت نباشد، آنگاه تا دست و دهان نشوید نماز نکند و این مقدار نداند که هرچه نجس است بی ضرورت چرا می خورد؟ و اگر پاک است دست چرا می شوید؟ پس بر جامه ای که عامیان شسته باشند نماز می نکند و طعامی که در خانه عوام پخته باشند چرا می خورد؟ و احتیاط در پاکی لقمه مهمتر است و بیشتر این قوم در خانه بازاریان طعام پخته خورند و بر جامه ایشان نماز نکنند و این نه نشان صدق باشد در این کار.
شرط ششم آن که این احتیاط به منکرات و منهیات ادا نکند، چنان که بر سه بار زیادت کند در طهارت، که بار چهارم نهی است یا طهارت دراز بکشد و مسلمانی در انتظار وی می باشد که این نشاید یا آب بسیار بریزد تا نماز اول وقت تاخیر کند یا امام باشد اهل جماعت در انتظار دارد یا مسلمانی را وعده داده باشد به کاری و آن دیر می شود، یا به سبب آن روزگار کسب وی می شود و عیال وی ضایع می ماند که این چنین کارها به سبب احتیاطی که فریضه نیست، مباح نگردد یا سجاده فراخ فروافکند در مسجد تا کسی جامه به وی بازنزند که از این سه چیز منکر بود، یکی آن که پاره ای از مسجد غصب کرده باشد از مسلمانان و حق وی بیش از آن نیست که وی سجده کند و دوم آن که چنین صف پیوسته نتوان داشت و سنت آن است که کتف به کتف برادروار و پیوسته، سوم آن که از مسلمانی حذر می کند چنان که از سگ و نجاستها حذر کند و این نشاید و همچنین منکرات بسیار که بسی قرای جاهل به سبب احتیاط ارتکاب کنند و ندانند.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷ - اصل سیم
گوهر بعدی:بخش ۹ - فصل(اقسام طهارت ظاهر)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.