۲۰۸ بار خوانده شده

بخش ۹ - فصل (در بیان توبه درست و علامت آن)

بدان که اصل توبه پشیمانی است و نتیجه آن ارادتی که پدید آید، اما پشیمانی را علامت آن است که بر دوام اندر اندوه و حسرت بود و کار وی گریستن و زاری و تضرع بود، چه کسی که خویشتن را بر شرف هلاک بیند از حسرت و اندوه چگونه خالی باشد؟ و اگر او را فرزند بیمار بود طبیبی ترسا گوید که این بیماری پرخطر است و بیم هلاک است، معلوم است که چه آتش اندوه و بیم اندر میان جان پدر افتد و معلوم است که نفس وی بر وی عزیزتر است از فرزند. و حق تعالی و رسول(ص) صادق تر از طبیب ترسا، و بیم هلاک آخرت عظیم تر از بیماری مرگ و دلالت معصیت بر سخط حق تعالی ظاهر تر از دلالت بیماری بر مرگ، پس اگر از این خوف و حسرت نخیزد آن بود که ایمان هنوز از آفت معصیت پدید نیامد است و هر چند که این آتش سوزان تر بود اثر وی اندر تکفیر گناهان عظیمتر بود، چه آن زنگار ظلمت که بر دل نشسته بود از معصیت، جز آتش حسرت و پشیمانی آن را نگدازد، و اندر این سوز دل صافی و رفیق شدن گیرد. و اندر خبر است که با تایبان نشیند که دل ایشان رقیق تر بود و هر چند که دل صافی تر همی شود از معصیت نفوتر همی شود و حلاوت معصیت اندر دل به تلخی بدل همی شود. و یکی از انبیا شفاعت کرد اندر قبول توبه یکی از بنی اسراییل. وحی آمد که به عزت من که اگر اهل آسمانها از حق وی شفاعت کنند نپذیرم تا حلاوت آن گناه اندر دل وی همی ماند.
و بدان که معصیت اگر چه به طبع مشتهی بود، ولیکن اندر حق تایب همچون انگبین باشد که پرزهر بود، کسی که یک بار از آن بچشید و رنج بسیار دید چون دیگر بار اندیشه آن کند مویهای وی به تیغ خیزد از کراهیت آن . و شهوت حلاوت آن به خوف زبان آن پوشیده شود، باید که این تلخی در همه معاصی یابد که آن معصیت که وی کرد، زهر از آن بود که اندر وی سخط حق تعالی باشد و همه معاصی همچنین بود.
اما ارادتی که از این پشیمانی خیزد به سه چیز تعلق دارد، اندر حال و ماضی و مستقبل. اما حال آن که به ترک همه معصیتها بگوید و هر چه بر وی فرض است بدان مشغول شود، اما مستقبل آن که عزم کند که تا آخر عمر بر این صبر کند و با حق تعالی به ظاهر و باطن عهدی محکم بکند که هرگز با سر معصیت نشود و اندر فرایض تقصیر نکند، چون بیمار که بداند که میوه وی را زیان می دارد عزم کند که نخورد. اندر عزم سستی و تردد نبود، اگر چه ممکن است که شهوت غلبه کند و ممکن نبود که توبه به سر تواند برد. به عزلت و خاموشی و لقمه حلال که به دست آورده باشد یا بر کسب آن قادر بود و تا از شبهات دست بندارد توبه تمام نبود و تا شهوت را شکسته نکند شبهات را دست بنتواند داشت.
و همچنین گفته اند که هر که شهوتی بر وی مستولی شود هفت بار به جهد دست بدارد بر وی آسان گردد بعد از آن. و اما ارادت به ماضی خلق از آن تعلق دارد که گذشته را تدارک کند بدان که نظر کند تا چیست بر وی از حقوق خدای عزوجل و از حقوق بندگان که اندر این تقصیر کرده است اما حقوق حق تعالی دو قسم است : فرایض و ترک معاصی. اما فرایض : باید که باز اندیشد از آن روز که بالغ شده است یک یک روز اگر نماز فوت کرده است یا جامه پاک نداشته است یا نیت وی درست نبوده است که ندانسته باشد، یا اندر اصل اعتقاد وی خللی و شکی بوده است که ندانسته باشد همه قضا کند. و زکوه از آن روز باز که مال داشته است اگر چه کودک بوده است حساب کند و هر چه بنداده یا به مستحقان نرسانیده است و اوانی زرین و سیمین که داشته است و زکوه آن بنداده، همه را حساب و معلوم کند و بدهد. و اگر روزه ماه رمضان نیز تقصیر کرده است یا نیت فراموشی کرده است یا نه به شرط کرد است همچنین، و از این جمله آنچه به یقین داند قضا کند و هر چه اندر شک بود، غالب ظن فراگیرد و اجتهاد کند آنچه به یقین داند، خود را محسوب دارد و باقی قضا کند این تمامتر بود. و اگر آنچه غالب ظن بود نیز محسوب دارد روا باشد.
اما معصیتها از اول بلوغ باز جوید از چشم و گوش و دست و زبان و معده و جمله اعضا تا چه معصیت کرده است. اگر کبیره کرده است چون زنا و لواطت و دزدی و شرب خمر و آنچه حد خدای تعالی واجب آید توبه کند و بر وی واجب نیست که اقرار دهد پیش سلطان تا حد وی برانند، بلکه پنهان دارد و تدارک آن به طاعت بسیار همی کند. و هرچه صغایر بد همچنین. مثلا اگر به نامحرم نگرسته باشد یا دست بی طهارت به مصحف کرده باشد و یا جنب اندر مسجد نشسته باشد یا سماع رودها کرده باشد هریکی را کفارت کند بدانچه ضد وی باشد تا آن را محو کند که خدای تعالی همی گوید، «ان الحسنات یذهبن السیئات».
لکن هرچه ضد بود اثر آن بیش بود: کفارت سماع رودها به سماع قرآن و مجلس علم و کفارت نشستن به سماع رودها به نشستن کند اندر مسجدها به عبادت و اعتکاف و کفارت دست به مصحف زدن بی طهارت به اکرام مصحف کند و بسیار خواندن قرآن و کفارت شراب خوردن بدان کند که شرابی حلال که دوست دارد آن نخورد و به صدقه دهد تا به هر ظلمتی که از آن حاصل آمده است نوری از این حاصل آید که آن را محو کند، بلکه کفارت هر شادی و بطری که به دنیا کرده است اندوهی و رنجی باشد که از دنیا بکشد، چه به سبب شادی و راحت دنیا دل به دنیا آویخته شود و در وی بسته آید و به هر رنجی که بکشد از وی گسسته شود و نفور گردد.
و برای این است که اندر خبر است که هر رنجی که مومن را رسد، اگر همه خاری بود که اندر پای او شود کفارت گناهان او شود و رسول (ص) گفت، «بعضی گناه است که آن را جز اندوه کفارت نبود و اندر یک خبر اندوه عیال و معیشت آن را کفارت کند». و عایشه رضی الله عنه همی گوید، «بنده را که گناه بسیار بود و طاعت ندارد که کفارت آن کند، خدای تعالی اندوه بر دل وی افکند تا کفارت آن بود». و گمان مبر که این اندوه به اختیار وی نیست و باشد که از کار دنیا اندوهگین باشد و تو گویی این خود خطیئتی است، کفارت چون بود؟ بدان که این نه چنین بود، بلکه هرچه دل تو را از دنیا نفور کند آن خیر توست اگرچه نه به اختیار توست که اگر به دل آن شادی راندن مراد بودی دنیا بهشت تو بودی.
و یوسف (ع) از جبرئیل (ع) پرسید که چون گذاشتی آن پیر اندوهگین را؟ گفت، «به اندوه صد مادر فرزند کشته». گفت، «وی را عوض اندر این چیست؟» گفت، «ثواب صد شهید». اما در مظالم بندگان باید که حساب معامله خویش با همه خلق بکند، بلکه حساب مجالست و سخن گفتن تا هرکه را بر وی حقی است یا مالی یا آن که وی را رنجانیده است و غیبت کرده، از عهده آن بیرون آید و هرچه بازدادنی است بازدهد و از هرکه بحلی بباید خواست بخواهد و اگر کسی را کشته است خویش به وارث تسلیم کند تا قصاص کنند یا عفو کنند و هرچه بر وی حاصل آید از درمی یا دانگی یا حبه ای، خداوند آن را در عالم طلب کند و بازدهد و اگر نیابد به وارث دهد. و این سخت دشوار بود بر عمّال و بازاریان که معامله ایشان بسیار بود و بر همه کس دشوار بود اندر حدیث غیب همه را طلب کردن. و چون متعذر شد هیچ طریق دیگر نماند مگر آن که در طاعت همی افزاید تا چندان طاعت جمع شود که چون این حقوق از طاعت وی بگذارند اندر قیامت وی را قدر کفایت گناه بود.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸ - فصل (پیدا کردن آنچه صغایر بدان کبایر شود)
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - فصل (هشت کار پس از گناه کفارت بود)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.