هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در ستایش و مدح یک شخصیت برجسته و با فضیلت سروده شده است. شاعر از زیبایی، جلالت، و فضایل اخلاقی این شخصیت سخن میگوید و او را به عنوان نماد جود و ادب، فرمانروای روز و شب، و منبع شادی و طرب توصیف میکند. همچنین، شاعر از قرب و نزدیکی این شخصیت به دو عالم و تأثیر او بر جانها سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸
احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجهالعرب
ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب
شمسالضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو
فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب
خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی
از درد دلها آگهی ای عنصر جود و ادب
فردوس اعلا روی تو حکم تجلی کوی تو
ای در خم گیسوی تو جانها همه جانان طلب
صدر معین را سر تویی دنیا و دین را فر تویی
بر مهتران مهتر تویی از تست دلها را طرب
رویت چو «طاها» طاهرست «و اللیل» مویت ظاهرست
امر «لعمرک» ناظرست دریا ک پاک آمد لقب
برنه قدم ای شمع دین بر شهپر روحالامین
کرو بیانت بر یمین روحانیانت دست چپ
نازان ز قربت جد و عم، خرم به دیدارت حشم
بنمای هان ای محتشم قرب دو عالم در دو لب
گر از تو نشنیدی صلا شمع نبوت بر ملا
خورشید بفگندی قبا ناهید بشکستی قصب
هستی سزای منزلت هم ابتدا هم آخرت
آری عزیز مملکت هستی تو ملکت را نسب
در جام جانها دست کن چون نیست کردی هست کن
ما را ز کوثر مست کن این بس بود ماء العنب
بر یاد او کن جام نوش چشم از همه عالم بپوش
گندم نمای جو فروش آخر مباش ای بوالعجب
ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب
شمسالضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو
فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب
خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی
از درد دلها آگهی ای عنصر جود و ادب
فردوس اعلا روی تو حکم تجلی کوی تو
ای در خم گیسوی تو جانها همه جانان طلب
صدر معین را سر تویی دنیا و دین را فر تویی
بر مهتران مهتر تویی از تست دلها را طرب
رویت چو «طاها» طاهرست «و اللیل» مویت ظاهرست
امر «لعمرک» ناظرست دریا ک پاک آمد لقب
برنه قدم ای شمع دین بر شهپر روحالامین
کرو بیانت بر یمین روحانیانت دست چپ
نازان ز قربت جد و عم، خرم به دیدارت حشم
بنمای هان ای محتشم قرب دو عالم در دو لب
گر از تو نشنیدی صلا شمع نبوت بر ملا
خورشید بفگندی قبا ناهید بشکستی قصب
هستی سزای منزلت هم ابتدا هم آخرت
آری عزیز مملکت هستی تو ملکت را نسب
در جام جانها دست کن چون نیست کردی هست کن
ما را ز کوثر مست کن این بس بود ماء العنب
بر یاد او کن جام نوش چشم از همه عالم بپوش
گندم نمای جو فروش آخر مباش ای بوالعجب
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح خواجه مسعود علیبن ابراهیم
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.