هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های خود می‌گوید، از بی‌عدالتی و بی‌رحمی جهان شکایت دارد، و از ناامیدی و حسرت خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که توسط جامعه و حتی آسمان مورد بی‌مهری قرار گرفته است و به‌ناچار سکوت پیشه کرده است. در نهایت، شاعر به دنبال آرامش در خرابات و رهایی از قیدوبندهای دنیوی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی، اجتماعی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و حسرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴

گیرم به ناله کردم آواره پاسبان را
کو جراتی که بوسم آن خاک آستان را

ای نوجوان مرانم از در به جرم پیری
پیش سگانت افکن این مشت استخوان را

بر هیچ دل نجنبد مهرش ز کینه جوئی
خوی تو کرده تعلیم بی رحمی آسمان را

پیوسته دارد امروز زاهد نظر به محراب
مانا که دیده باشد آن طاق ابروان را

از آشیان سوی دام بینم چنانکه بینند
مرغان نو گرفتار از دام آشیان را

با آنکه خاک کردیم سر در ره بتان نیست
حقی به گردن ما جز تیغ امتحان را

از بیم آنکه در دل رحم آیدش ز فریاد
ز آه و فغان خموشی آموختم زبان را

از ضعف بر غباری حسرت برم که دارد
نیروی رفتن از پی، گامی دو کاروان را

روی من و ازین پس خاک در خرابات
تا چند قبله سازم محراب آسمان را

یغما ز سبحه و جام طرفی نبستم ای کاش
هم بگسلند این را، هم بشکنند آن را
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.