هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد فراق، عشق و رنج‌های روحی سخن می‌گوید. او از حضور غیر در جمع یار گلایه دارد، از هجران می‌نالد و به اجل نامهربان اشاره می‌کند. همچنین، از لیلی و بلبلان یاد می‌کند و به صیاد و قفس اشاره دارد. در نهایت، به امید رحمت و زندگانی می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'اجل نامهربان' و 'هلاکم کرد' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۱

به بزم یار همدم گر چه جان است
حضور غیر بر عاشق گران است

هلاکم کرد و از هجرم بر آسود
که می گوید اجل نامهربان است

جرس امشب ننالد چون شب دوش
همانا لیلی اندر کاروان است

نماند بلبلان را ذوق فریاد
در آن گلشن که گلچین باغبان است

به گردون زان نمی نالم که ما را
شکایت هر چه هست از آسمان است

چنان مشغول صیادم که گوئی
مرا گلشن قفس دام آشیان است

نسیم رحمت آید بر مشامم
مگر این راه بر دیر مغان است

لبش گر نیست آب زندگانی
چرا پس در سواد خط نهان است

ندانم آن که می گوید سخن کیست
همی دانم که یغما ترجمان است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.