۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

سینه‌ام مجمر و عشق آتش و دل چون عود است
این نفس نیست که برمی‌کشم از دل، دود است

دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی
اینقدر هست که مژگان تو خون‌آلود است

از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم
چه تفاوت که ایاز آنچه کند محمود است

خلق و بازار جهان کِش همه سود است زیان
من و سودای محبت که زیانش سود است

مهر از شیون من وضع روش داده زیاد
یا در صبح شب هجر تو قیراندود است

هر که یغما نگرد زلف و خط او گوید
دبر دیو سلیمان زره داود است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.