هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر و نثر ادبی است که به توصیف زندگی آرام و آزاد در دربار یک حاکم بزرگ می‌پردازد. در این متن، از نعمت‌هایی مانند باده، آزادی، و امنیت یاد شده و از خداوند به خاطر این موهبت‌ها سپاسگزاری می‌شود. همچنین، به موضوعاتی مانند گناه، آمرزش، و جایگاه والای انسان در پیشگاه خدا اشاره شده است. در پایان، نویسنده از خداوند درخواست می‌کند که آلودگی‌ها و سیاهی‌ها را پاک کند و به زندگی‌اش برکت بخشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق ادبی، عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژگان و عبارات مورد استفاده در متن ممکن است نیاز به دانش پیشینه ادبی و فرهنگی داشته باشند.

شمارهٔ ۴۳ - به یکی از دوستان نگاشته

چون سرائی به لب دجله مرا یاد بیار
ساقیا ساغر می تا لب بغداد بیار
با اینکه رشکم در آب و گل نسرشته اند و آز بر جان و دل ننوشته، برآن بنوره والا و بنیاد بلند بالا که این آغاز پستی و انجام هستی خواست و داد خدائی ترا افراخت، همواره رشک می آرم و اشک می بارم. سامانی چنان آرام و آباد روانی چنین آسوده و آزاد دربار مردانه مردی بزرگ زاد و نه آستان بسته فرزانه رادی فرخ نهاد فراخ آستین، نه آشوب آویز و جنگی نه آسیب توپ و تفنگی نه زخم زوبین و خشت، نه رنج گرفت و کشت، نه بدنامی تاراج و تازی، نه بی اندامی سرهنگ و سربازی، نه بیم شبخون و شبگیر، نه ترس زندان و زنجیر، نه سودای پخته و خامی نه تلواس دانه و دامی، هر شامت باده بخت به جام است و هربامت ساده سخت به دام. گاهی خم باده را پشت بر شکم داری و گاه ساده خم را شکم بر پشت. این از همه خوشتر که مراین رامش و گامت در فرگاه دو مهین پیشوا و دو گزین بزه بخشا دست داده و رخت نهاده که به فر خاک و خون ایشان گناهکاری و آمرزش دوش به دوش است و لغزش و پذیرش گوش به گوش. آلودگی هم خفت آسودگی و تن آسائی جفت فرسودگی، سروشی چند که به چرخ اندر اوارجه ساز زیبا و زشتند و روزنامه نگار دوزخ و بهشت، از بیم ایشان نام گناه نیارند و اگر نگارند چشم پوشی های یزدان گناه نشمارد و نگاه نگمارد و تباه خواهد و سیاه کند با آن آبادی و آن آزادی و آن خواجه راد و آن دل آزاد و آن زیب و آرایش و آن کام و آسایش و آن باده خام و آن ساده رام رباعی:

کی رای به روم، رو به ری خواهی کرد
با ساده و باده ساز می خواهی کرد

با راد خداوند و خدائی که تراست
اکنون نکنی گناه کی خواهی کرد
نامه های سیاه همه آنجا سفید است، و بیم های بزرگ آنجا همه امید، امروزت از این راد خداوند راه گشایش از همه در باز است، و فردا از آن بار خدای که همه از اوست نی نی که خود همه اوست، همه کار بخشایش بساز. اگر برگ نوا و سامان و نواخت را فرو فزایش جوئی و در این رنج لانه و آن گنج خانه هر دو آرام و آسایش تا زبان را نیروی گویائی است و پای را بازوی پویائی، چار اسبه راه سپاسداری رو و ده مرده راز ستایشگزاری ران.
باری در خواست آنکه به پاس این رامش و سپاس این آرامش هر هنگامت از باده و جام و ساده و کام آسودگی رست و دل از خاکبوس آن فرخ فرگاه و فرخنده درگاه که نمازگاه زمین و آسمان است و بوسه جای پادشاه تا پاسبان، چاره این آلودگی خواست، چهره سائی و لابه سرائی این سیاه نامه تباه هنگامه را نیز از بار خدای و پاک روان آن دو بزرگوار باز نمای، نیاز آویز و نیازی نمازانگیز درخواه، پیداست که در آستان آسمان پایه و درگاه آفتاب سایه تشنه نینوا کشته کربلا که جان و سر و پدر و مادر و زن و فرزند و خویش و پیوند، هر که هر چه دارم برخی خون و خاکش باد، هم از این خاکسار فراموش نخواهی کرد و از باز گفت در خواهی که رفت پیدا و نهفت خاموش نخواهی زیست.
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲ - به یکی از کسان خویش به جندق نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴ - به میرزا اسمعیل هنر نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.