هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و رنج جدایی می‌گوید. او ابتدا گمان می‌کرد می‌تواند با صبر و تحمل بر این درد غلبه کند، اما اکنون فهمیده که تحمل این اندوه بی‌کران برایش ممکن نیست. او از ناامیدی و درماندگی خود در غیاب معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که اگر به دیدارش نرسد، وجودش نابود خواهد شد. در پایان، با رسیدن پیام و نشانه‌هایی از امید، کمی تسلی می‌یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات شدید و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۷۵ - به میرزا حسن نگاشته

گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت از دست دانستم که دریائی
پیش از آنکه رخت از شهر به شمیران کشی، و داغ درد بر دل و جان جوانان و پیران، پنداشتم رنج جدائی را دست پایداری است و شکنج دوری را بازوی تاب و نیروی بردباری، مصرع: خویشتن را آزمودم من کجا هجران کجا؟ فرسوده تنم مرد این بار گران نیست و کاسته جانم هم آورد این اندوه ناپیدا کران نه. اگر این دو روزه در بزم پیروزت راهی نیابم و بر دیدار دل افروزت بار نگاهی، خاک جان و تن یکباره بر باد است و مرغ روان را پر بسته و بال شکسته از تنگنای قفس خانه هستی گشاد. رسید پیک و پیام را دیده امید در راه است و از چشم داشت سپید.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴ - بدوستی نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶ - به میراز حسن نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.