۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶ - به احمد صفائی نگاشته

فرزندی احمد نامه ساخت و ساز حسینعلی و تاخت و تاز بلوچ، هنگامیکه من بستری بودم و دور از دید و دانست بازیچه های گنبد ششدری رسید. پیش از آنکه چشم سپار من افتد، دوش از دستاربندان «انارک» که همه کس شناس و همه جا رو و همه چیز گوی بودند بی کاست و فزود بزرگان کشور و سترگان لشکر را گوش گزار آوردند. امروز که بیستم ماه است مرا از گزارش نامه و کردار ایشان آگاهی خواست پریشان شدم که از جائی دیگر گواهی نرسیده، این راز افسانه هر انجمن گشت و بزم آرای هر مرد و زن.
گفت و شنود خود را هر جا شاید و با هر که باید در این کار از سرکار خداوندی اعتمادالدوله خواستم، زیرا که وی هم به فر سرشت و فرمان سرنوشت نیک اندیش شاه آسمان تخت است و رامش جوی مردم وارون بخت. گفت آری همه جا گفتند و همگان شنفتند، از پیشگاه سپهر خرگاه شهریاری کارگزاران یزد را که نگهبان آن در و دشتند و بختیاری و بلوچ را از چاه «هفتاد در» تا پایان «نه گنبد» پاس اندیش آرام و گذشت فرمان و فرستاده به چاپاری تاخت و فروماندگان را فرمایش پایمردی و دستیاری رفت تا این آشوب و آسیب را از بالا و شیب چاره ساز آیند و به جنبش توپ و تیپ این توفان دریا نهیب را رنج پرداز خرسندی راستان این فرخ آستان، و به افتاد مردم آن سوی و سامان. این استی که هر هنگام از تاخت و تاز بلوچ آشوبی خیزد و خس و خار گزند ایشان را رفت و روبی باید، شیخ علی خان را چار اسبه پیک و پیام دوانند و از تباهی بخت و بدخواهی چرخ و بیراهی دشمن آگاهی رسانند تا میرزا حسین خان که کشنده این بار است و کننده این کار به دستی که پیمان داد و فرمان یافت آن مرز و بوم را از تاب چپاول باز رهاند و بر هر گذرگاه و چشمه و چاه و گریوه و راه که یارند گذشت نگاهبان و قراول باز نشاند. از این تاریخ تا هر هنگام که خان نایین پاس اندیش تاراج بلوچ است و ریش سفیدی و فرمان روائی وی با سرکار سردار، هر گاه در آن پهنه بی آب و آبادی تاخت و تازی روید و آویز و اندازی زاید، کارگزاران یزد را نامه و پیام فرستند و به دستیاری ایشان خانه و خوان و جامه و جان «جندق» تا « انارک» را آسودگی و آرام جویند. و اگر ناگزیر از این رهگذرها سامان ری و تختگاه کی را نیز خامه تراشیدن باید گله یا سپاس و آنچه بر این شمار تاسه و تلواس است با سرکار سردار باید نگاشت. زیرا که خان نائین از بستگان آن دستگاه است و هم بر آن بزرگوارش پاداش و کیفر نیکوکاری و گناه گزارش و نگارش تا اینجا پرورده رای سرکار اعتمادی است، نه آورده خوی و خواست من. بی کاست و فزود از در گفتاری گرم و هنجاری نرم که پیشه زیر دستان است نه شیوه خویش پرستان یا بندگان مرزبان و دستور دانشمند وی که نیکخواه توانگر و درویشند و پاس اندیش بیگانه و خویش بر سرای و باز نمای.
پس از کنکاش مرزبان و دستور تو نیز بهر چه دستوری دهند و با هر که سزا دانند چگونگی را نامه نگار آی و راز شمار. نی نی خوشتر آن بینم که شما برادرها را در این کار و دیگر شمارها هیچ چیز به هیچ یک از آن مردم نباید نگاشت، پاس خاموشی آرید و ساز فراموشی، زبان در کام دارید و سایه پرست تا پارسا را بخود باز گذارید. زیرا که با پاسداری یزدان و تیاق گزاری پادشاه و کاردانی خان و تیمار داشت دستور و دید مردم آن سامان نیازی به دانش و دید و گفت و شنید ما نیست.
روان پروران گفته اند خاموشی را هفت فر و فزایش است نی که هفتاد آرام و آسایش : بار خدا را پرستشی است بی رنج جوشیدن و شکنج کوشیدن، گوهر هستی را آرایشی است بی سپاس آذین و زیور، روی و رای را شکوهی است بی نیاز از دستگاه پادشاهی و پایگاه تخت و کلاه، خوی و نهاد را پوششی است از هر مایه آک و آهو، تن و جان را آسوده پناهی است بی کاهش جان و دل و تیمار خشت و گل، بی نیازئی است زفت و زیبا از پوزش خام درائی و لابه سردسرائی، دیو و فرشته را آسایشی است از نگارش ژاژ ناسزا و یاوه ناروا. همان فرمایش سرکار خداوندی اعتماد الدوله را یکبار بی زیر و بالا و با بندگان میرزا در میان نه، او خود مایه دان و پایه شناس است. کوتاهی کردن یا آگاهی دادن آنچه باید و شاید خواهد فرمود، تو در اندیشه کار تباه و روز سیاه خود باش.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵ - به دوستی نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷ - به میرزا احمد صفائی فرزند خود نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.