۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

باقرای خاک درت سرمه بینائی من
کوته از پایه تو دست شناسائی من
علی برادر حسن که بی کژی و کاستی هر دو مرا دیده چپ و راستند و از دیرباز این دل سوداساز و جان سرمایه سوز را با چهره مهر افروز این و مهرجان افزای آن داد و خواست، پوینده آن فرخنده کوی بود و جوینده آن جوشنده جوی، چار اسبه سوی تو می تاخت و ده چشمه روی تو می جست. دریغ آمد در آن انجمن که منش سرایدار شبستانم و هزار آوای گلستان از من راز سرودی سراید و راه درودی نگشاید. بخت آنم کو که فروزان اختر اگر خود هفته و ماهی باشد بر پایه آن خشتی تخت و سایه آن بهشتی درخت راهی نماید، و پس از چندین چشمداشت بر آن چهر مهر افزا که به فر گشاده روئی، با رنج تهی دستی و ستاره سوختگی ها مایه جمشید پرداخت و سایه به خورشید افکند، نوید نگاهی بخشد. با خود اندر شویم و از همه باز آئیم در دربندیم و کمر برگشائیم، اندیشه از هر انجمن باز خوانیم و از روزگار خویش سخن رانیم، بیت:

سرها تا پا زبان شود گوش آید
زافسانه کیهان کر و خاموش آید
آری آنجا که یاد یاران به میان بگذشته و آینده فراموش آید دریغا بازوی پیری بر جوانی چیر افتاد و گرگ مرگ در نخجیر جان شیر گیر آمد. همی ترسم چرخ امید سوز و اختر برگشته روزم رخت بدان نگسترده و رامش از سایه و شایه آن خرم درخت نبرده تگرگ مرگ بر بار و برگ نهال زندگی باریدن گیرد، و بر جای آن تخت سورم جایگاه از تخته گور سازد. باری در این دوری ناپیدا کران اگر پای فرسود آسمان و اختر گشتیم و ترا نادیده و لابه اندیش رنج های چندین ساله نگردیده، در راه پویائی و تاب جویائی خاک و خاکستر پیداست که زشتی ها و درشتی های ما را به زیبائی و نرمی پرده داری و آمرزگاری خواهی فرمود و پیمان یکتائی را که با جان پیوند است با بازماندگان و آیندگان من پاسداری خواهی کرد.
امسال افزون از روزگار گذشته نامه نگاری کرده ام و از دست دوستان و دستان دشمنان که هر دو بی گنه آزارند و بر بوی سود نبوده و اندیشه بهبود گمانی سودای کین و مهر را گرم هوس و سرد بازار گله گزاری، ندانم رسید و چشم گزار گردید یا پس دست گذاشتند و روزنامه یاران را که رازدار دل و جان است بازیچه روزگاران انگاشتند. خواه دست دوست بوسد خواه در پای دشمن رود، من پاس بندگی را تا نام زندگی است در پای نبرم و از دست نهلم. در کار علی که گذارنده نامه و پیام است نگارش و سفارش روا نیست، خود دانی نهال کدام باغ است و فروغ کدام چراغ، آورده کدام کارگاه است و پرورده کدام بارگاه؟ بیت:

روز شب، پوشیده پیدا، بیش کم، بهمن بهار
گر زیاد افراز راز ار داستان از می کنی

بزم از آن مینو وز این مینا شود جوی بهشت
گر یکی ره یا دو صد بار انجمن با وی کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱ - به میرزا حسن مطرب نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.