۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱ - از زبان یکی از دوستان به دیگری نگاشته

فدایت شوم قدری مترصد زیستم اثری از وصولت نشد، خود را به نگارش بیاض از لطمه دل نگرانی فریب شکیب دادم. خبری نیز از حصول مراد نشد، ضجرت جدائی و حرقت فرقت را زیاده بر این مهلت درنگ نیافتم، استیفای دیدار یاران کرده استسعاد ملاقات را به هنگام دیگر حوالت نمودم. بعد منزل نبود در سفر روحانی. مدعا از خدا خواستم، امروز در آن محفل دل نوازت مزیل غم های حضار انجمن شده باشد. من به قول شریف خان مرحوم نقلی نیست باز کی توفیق عبور ارک خواهم یافت و چشم و گوشم از دولت دیدار و نعمت گفتارت پیرایه ساز و برگ خواهد اندوخت. زیاده شرط کفایت نیست باقی داستان که به انشای روان حوالت است نه املای روان به درایت دوست موکول است.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰ - به دوستی نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲ - به یکی از دوستان نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.