۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۱

آقا محسن را باد شادی و زان باد و باغ آزادی بی خزان. نامه همراهی آقا اسدالله رسید و پرده از چهر نهفته های نهادت بازگشاد، دیدم و رسیدم، در سرکار والا به هنگام خود چونانکه باید و کاری گشاید راز خواهم راند، و روانش از سرگرانی و نامهربانی باز خواهم جست تا از بیغاره و پریشانی بازت خواند، و گرد تیمار که دور از این آستان بر گونه کامت نشسته به آستین دل جوئی بازفشاند ولی این را بدان که چون کار چشم به چشمک و بینائی به توتیا و ریش به رنگ و رفتن به دستواره و دست به موم و خوردن به ورزش و جفتی به داور و نوکری به میانداری کشید، دست از همه شستن و کناره جستن خوشتر. چهر مهر افزای تو رو در سیاهی نهاد و مهر چهرآرای او سر در تباهی. در این پیوند او از تو به فرمان خداوندی بندگی خواهد جست و تو بر دستور پیشین از او چشم پرستندگی خواهی داشت. این خودآمیز اذر و سیماب است و آویز مرغ شب و مهر جهانتاب. هنوز ناپیوسته ساز گسستن است و نبسته تا ز شکستن، سود تو در آن است و ما نیز بر آنیم که سودای نوکری درنوردی و به کیش پیشینگان خویش گرد پیشه و کاری گردی.
زنهار اندیشه و آرزو دگر کن و دست در دامن آن پیر هاشمی گوهر زن، تات به سامان راهی نماند و بی ترکتاز اوارجه ساز شهر و دست انداز پاکار رستا و سودی فزاید، کمری تنگ دربند و دستی به چالاکی برگشای. از آن فزون جوئی ها که نه بر هنجار پیشه وری و پیله گری است، خوی در بر و روی برتاب. گشایش بخت و فزایش رخت از بار خدای جوی، و شادخواری و چرب آخوری درمان گروهی انبوه در آن کشور بی کشت و کار و برگ و بار روز می برند و روزی می خورند. ترا نیز راه گذران بسته و آب بازار هست و بود شکسته نخواهد ماند، قطعه:

از پی آرامش تن کام جان
چند خواهی خواست رنج خویشتن

جان و تن را خوشتر از خوان کسان
خون دل از دسترنج خویشتن
زاده آزاده هاشمی نژاده را درکار پاست نگارشی مهرانگیز کردم، پیوسته از این پس نیز در پاس کارت گزارش های سفارش آویز خواهد رفت، پیشه و درنگ بیدگل را رای در پی پوی واندیشه و شتاب ری را پای برسرسای.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰ - به دوستی نوشته شد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.