۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴ - به یکی از فرزندان خویش نوشته

گرامی فرزند غوغا را پندها سرودم و راه ها نمودم، مگر از تلواس بریدن باز آید و به هنجار پیوستن فراز. همه آب به هاون سودن افتاد، و به باد به چنبر پیمودن. از کاوش دوستان دشمن رو و آسیب این جور توان پرداز نه چندان هراسان است که به جز اندیشه گریز راهی داند، و مگر انداز پارس و پرداز خراسان گریز گاهی. داستانی شگرف و افسانه شگفت است که چنین بیچاره هیچ آزار که با هیچ چیز و با هیچ کس کارزارش نیست، به گناهی که جهانی به پاکی دامانش گواه است آلوده کرد و از کند و کوب و بند و چوب که سرکار سردار با همه سنگدلی ها باری درباره گناه پیشگان تباه اندیشگان سزاندید و روا نداشت فرسوده آید.
فریاد که روزگار بدخواه هنرمندان است و مردم روزگار صد چندان. فرزند من پند بشنو و کار بند، اگر نه پشیمانی بری و پریشانی بینی، جز با برادر خود نشست و خاست مکن، و با هیچ یک از این گروه که از بیرون یار رنگین اند و به دورن اندر ما زهرآگین، درست و راست مزی. پای درنگ فرا دامن کش و هر چه از خداوند پیش آید گردن نه. راز خویش از بیگانه و خویش نهفته دار و نیک و بد آنچه از این و آن نیوشی نا شنفته انگار. زبان از نکوهش دوست و دشمن درویش کن و پیوسته در بند راست کردن و درست آوردن رفتار و کردار خویش باش. پاس دلخواه خداوند و سپاس نان و نمک وی را پس از بندگی و پذیرش فرمان بار خدای بر همه کاری پیشی ده و زبان را همه جا و همه هنگام نگاهدار. اگر تلخی از کسی شنوی ترش منشین. در گفتن بیش از آنکه گویند بس خمش کن، باراستان جز داستان راستی مسگال، و از گفت نا استوار خاموش و لال زی. همواره با بهتر از خویش انجمن کن و با هر کس از در دانش و بینش از تو بیش سخن ران.
بار خدا را بر هر منش و روش که باشی فرامش مکن، و در خورد تاب و توان از پی خرسندی او کوش. زیرا که هر که ویش گرامی خواست کس خوار نیارد کرد و خوار او را نیز هیچ آفریده ای گرامی نتواند داشت، مصرع: هم چنان میرو که زیبا می روی.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳ - به دوستی نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵ - به دوستی نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.