۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹ - به دوستی نوشته

جاودان باد از تنور چرخ و آبشخورد خاک
بی سپاس آب و آتش، نان و آبت گرم و سرد
از هنگام بدرود تا اکنون که انجام ماه است از جندق و سمنان و طوس و دیگر آبادی ها بی گزاف زبان بازی ده دوازده نامه گشاده دامان و گریبان تنگ فرستاده ام، از نامه که به احمد گسیل آمده بود چنان دانسته می شد که از آنها همه یک نامه چشم سپار نیفتاده در بتکده و خانقاه که تختگاه شهریاران پوست و مغز است و کارگزاران گوهر و پیکر چه مایه راستی درستی مانده که از خربندگان شهر و روستا چشم توان داشت، شعر:

آنچه پر جستیم و کم دیدیم و در کار است و نیست
در حقیقت نیست جز انسان که بسیار است و نیست
باری در سمنان با همان مهر و پیوند که دیده و دانی زنده ایم و یاران یکی گوی و یکی جوی را پس از بندگی های بار خدای پرستند. احمد را دیری است پاسداری نماز و نیاز و شب زنده داری و مانند اینها از همه کارها باز داشته پروای آب خوردن و خواب کردن ندارد. امیدوارم از پس این کار که آرایش و آسایش سپنجی لانه و جاودانی سراست سخنی چند سنجیده که در بارنامه سرکاری نیست نگاشته نیاز بزم دوست خواهد. یاران ری را بر اندازه پایه و مایه از من بنده درودی چاکرانه بر سرانید. فرمایشی نیز که از خاکساران ساخته دانی بر نگار. اگر گاهی گزارش تندرستی و رستی خود را مایه رامش و آرامش من سازی، پاداشی نیک از بار خدای خواهی یافت. بنده خاکسار یغما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸ - به یکی از بزرگان نوشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.