هوش مصنوعی:
متن به توصیف وقایع تلخ و مرگومیر گسترده در کاشان میپردازد که بیشتر فقرا و ضعفا را درگیر کرده است. برخی افراد سرشناس مانند محمد کریم خان، حاجی محمد حسین، حاجی محمدرضا تبریزی، و احمد بیک نوشآبادی نیز جان خود را از دست دادهاند. فضلا و سادات کمتر آسیب دیدهاند، اما رعیت بیچاره به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهاند. مراسم عزاداری و نذر برای کودکان نیز در شهر رواج دارد. همچنین، اشارهای به مرحوم مطلب خان و ذوالفقار خان شده است. در پایان، نویسنده با طنز به رفتار مردم کاشان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده تاریخی و اجتماعی است و برخی توصیفات آن مانند مرگومیر و مصائب ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، زبان ادبی و استفاده از اصطلاحات قدیمی، درک آن را برای سنین پایین دشوار میسازد.
شمارهٔ ۶۴ - گزارش و بای کاشان
در خصوص و بای کاشان و حقیقت احوال جمع و پریشان، گویا این بلا در شان فقرا بود و دودمان ضعفا، از اعیان احدی را نکشت، و از فقرا تنی را نهشت. بلی از اشخاص معروف بهین گلبن حدیقه جوانی و نو باوه سرو ریاض زندگانی محمد کریم خان چون آب حیات در ظلمات خاک تیره فروشد و تلخ کامان مزه عزای او را زهر ملالت در گلو، جایش مقیم روضه دارالسرور باد.
حاجی محمد حسین و حاجی محمدرضا تبریزی را نیز از صنف تجار ساغر زندگانی لبریز آمد، از طبقه ملازم باب داراب برادر تراب در چنگ سکندر اجل مقهور گشت. احمد بیک نوش آبادی نیش جان گزاری هلاک مرارت بخش کام حیات گردید. از سلسله فضلا کسی نمرد، و از حلقه سادات رفیع الدرجات یوسفی را گرگ اجل نخورد و عمال خجسته اعمال همگی به سلامت رستند، نسوان و اطفال همگان به سلامت هستند.
دختری داشت فلان دو ماهه اما مثل ماه در چاه غروب کرد، دختر بزرگش زنده باد که پدر آفتاب است، رعیت بیچاره آنقدر مردند که مقابر اطراف کاشان مرده بر سر مرده و گور بر سر گور است. آنچه به قلم معنی مردی و مردمی فلان رسید، ده هزار نفر از شهری و رستا شهید عارضه و با و مجاور عالم بقا گردیدند. تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست.
مرحوم مطلب خان برادر سرکار ذوالفقار خان رخت و سلاح از گریوه فانی و فلاح کشید، قبرش مهبط نور و جایش دارالسرور باد. کعب الاخبار دور و نزدیک آقا ابوالقاسم می گفت: میرزا ابوالقاسم و ذوالفقارخان از رخش حیات پیاده شده آندو جلوس و ساده دارالامان بقارا آماده، انشاء الله دروغ باشد از ملتزمین رکاب اقدس شاهی تخمین بیست نفر از معارف و ارکان ذخیره جان را فدای راه مقدس شاهنشاهی کرده اند. زی ذبح عظیم، امسال اغلب مردم که اطفال صبیح دارند رفع غایله و با را نذر کرده، و همیشه شهر محرم طفلان را سیاه پوش و چنگ بدوش سقای ارباب عزا کنند. تخمین دویست بچه مقبول درین ده روزه هربزم تعزیتی را ساقی شده چیزها می خواندند، و زلال یخ پالود به حلق تشنه عاقل و دیوانه می فشاندند. میرزا محمود را خوش افتاد گریبان والده را گرفت که تو هم مرا سقاکن، آخر من از که کمترم؟ جواب گفت که هرکرا صورت زیباست سقائی نشاید همچون توئی سقا نیاید. از آن اصرار و از والده انکار، عاقبت میرزای مشارالیه گفته بود، راستش مردم کاشان بسیار تنگ نظر و شور چشمند من هم از بیم چشم بد از سقائی گذشتم.قطعه بی صاحبی گفته ام نوشتم ظاهر آن است که اگر میرزا امین بشنود یک کلچه خز به عنوان جایزه جهت مخلص ارسال دارد، اطلاق مطلق منصرف به فرد کامل است.
حاجی محمد حسین و حاجی محمدرضا تبریزی را نیز از صنف تجار ساغر زندگانی لبریز آمد، از طبقه ملازم باب داراب برادر تراب در چنگ سکندر اجل مقهور گشت. احمد بیک نوش آبادی نیش جان گزاری هلاک مرارت بخش کام حیات گردید. از سلسله فضلا کسی نمرد، و از حلقه سادات رفیع الدرجات یوسفی را گرگ اجل نخورد و عمال خجسته اعمال همگی به سلامت رستند، نسوان و اطفال همگان به سلامت هستند.
دختری داشت فلان دو ماهه اما مثل ماه در چاه غروب کرد، دختر بزرگش زنده باد که پدر آفتاب است، رعیت بیچاره آنقدر مردند که مقابر اطراف کاشان مرده بر سر مرده و گور بر سر گور است. آنچه به قلم معنی مردی و مردمی فلان رسید، ده هزار نفر از شهری و رستا شهید عارضه و با و مجاور عالم بقا گردیدند. تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست.
مرحوم مطلب خان برادر سرکار ذوالفقار خان رخت و سلاح از گریوه فانی و فلاح کشید، قبرش مهبط نور و جایش دارالسرور باد. کعب الاخبار دور و نزدیک آقا ابوالقاسم می گفت: میرزا ابوالقاسم و ذوالفقارخان از رخش حیات پیاده شده آندو جلوس و ساده دارالامان بقارا آماده، انشاء الله دروغ باشد از ملتزمین رکاب اقدس شاهی تخمین بیست نفر از معارف و ارکان ذخیره جان را فدای راه مقدس شاهنشاهی کرده اند. زی ذبح عظیم، امسال اغلب مردم که اطفال صبیح دارند رفع غایله و با را نذر کرده، و همیشه شهر محرم طفلان را سیاه پوش و چنگ بدوش سقای ارباب عزا کنند. تخمین دویست بچه مقبول درین ده روزه هربزم تعزیتی را ساقی شده چیزها می خواندند، و زلال یخ پالود به حلق تشنه عاقل و دیوانه می فشاندند. میرزا محمود را خوش افتاد گریبان والده را گرفت که تو هم مرا سقاکن، آخر من از که کمترم؟ جواب گفت که هرکرا صورت زیباست سقائی نشاید همچون توئی سقا نیاید. از آن اصرار و از والده انکار، عاقبت میرزای مشارالیه گفته بود، راستش مردم کاشان بسیار تنگ نظر و شور چشمند من هم از بیم چشم بد از سقائی گذشتم.قطعه بی صاحبی گفته ام نوشتم ظاهر آن است که اگر میرزا امین بشنود یک کلچه خز به عنوان جایزه جهت مخلص ارسال دارد، اطلاق مطلق منصرف به فرد کامل است.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.