۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸ - وصیت نامه ای دیگر

شب انجام ماه محرم یکهزار و دویست و هفتاد و دو است. پاره ای چیزها را وصیت می کنم، هر یک از پسرها و کسان من تخلف نمایند، پاک یزدان خیر دو کیهان را از ایشان مقطوع دارد و از شفاعت چهارده معصوم پاک ممنوع مانند.
باغ موروثی واقع در جندق را به محمد حسن فرزندزاده خویش ولد میرزا احمد صفائی مصالحه شرعیه کردم، صیغه عربی و پارسی جاری و از تصرف من بیرون و بر ملکیت او قرار گرفت. باغ معروف به باغ مسعود واقع در باغستان «دریاشوی خور» را نیز به فرزند اسعد میرزا احمد صفائی مصالحه نمودم، صیغه تازی و پارسی جاری و از ملکیت من خارج و بر تصرف او قرار یافت. بهای هر دو باغ را حسب الاجازه من میرزا احمد کرباس کار«خور» خرید کرده و می کند. قدری کرباس از آن بابت به سمنان رسیده و قدری نیز عما قریب بعون الله تعالی می رسد. دو تومان و پنج هزار رایج خزانه این دو باغ به قیمتی که احمد کرده بود، علاوه به ایشان مصالحه نمودم. همچنان تنخواه و کرباس چون دیگر چیزهای من جمع احمد است، او داند و خدای خویشتن، به مصرفی که سود دنیا و دین من است خواهد رسانید.
پنج تومان مال فقرا و ارباب استحقاق، کرباس جداگانه از بابت املاک وقفی جزو کرباسی است که به سمنان رسیده. سیاهه دارم که از پنج تومان به چیز به فقرا رسیده. تتمه را نیز اگر من بر آستان عبودیت پاک یزدان عزوجل خاک شدم، احمد هر چه سزا بیند خواهد کرد اختیار مطلق او و گماشته او راست.
خانه بزرگ قلعه خور که ملک خاکسار است، وقف بر کشته نینوا کرده ام، و تولیت آن را به فرزند اسعد ارشد میرزا اسمعیل سپرده، با هر چه اثاث البیت والا و پست، کهنه و نو، در اوست حق و مال فرزند اسمعیل است. برادرها و غیر برادرها را در آن انبازی نیست،و در این کار آن تعرض و تعیین که سابق در وصیت نامه کرده بودم بر هم خورد و باطل شد. جز میرزا اسمعیل مالک و مختار و سهیم و انباز اسباب و سامان آن خانه نیست، در وصیت نامه قید کرده بودیم، مادر اسمعیل و مادر احمد را که زنان من اند، علاوه بر آنچه داده ام، مبلغی احمد پس از فوت من به ایشان بدهد. در حیات خود هر یک را خانه و باغی دادم، زیاده ضرور و لازم نیست. وصی من احمد دینار و حبه به هیچیک ندهد که سزاوار و مستوجب نیستند.اگر چه مادر اسمعیل لایق بیش از این هاست و حقوق مهر و محبت و پیمان و خدمتش در خورد یادداشت های بزرگ است، او را به انصاف و صوابدید احمد حوالت داشتم.
در نماز و روزه و حج ورد مظالم من هر چند احمد مبالغه و اهتمام نماید همچنان ناتمام خواهد بود. خواهشمندم کاری کند که آسوده در خاک توانم خفت و چون برخیزم، در محضر پاک پیمبر که جان و سر و پدر و مادرم برخی خون و خاکش، میان پدر و پسر به گناه سهل انگاری مشاجره و داوری نباشد. اگر پسرها عمو یا علی به خصوص احمد، پیکر خاکی نهاد مرا به آستان سرکار سیدالشهدا سلام الله علیه پردازد که از آشوب محشر و ملاقات ابنای زمان خاصه اقارب آسوده مانم، جاویدان سپاسدار ایشان خواهم بود.
روضه خوانی و خدمت تیاقداران سوک کشته نینوا سلام الله علیه را از خانواده من مقطوع نخواهند، اگر خدای نکرده خاکم در سمنان و جندق و این بلاد باشد، مهما امکن فرجامگاه مرا از سوخت و قاری و خیرات بی بهره نگذارند. میرزا احمد؛ خانه بزرگ که موقوف و تعزیت خانه سیدالشهدا سلام الله علیه است، بی موقوفه خاص خراب خواهد شد از املاک مرحوم برادرم و پسرش و زنش که شرعا بر من تعلق گرفت و در حقیقت زر خریدی است که قیمت آنرا سال ها پیش داده ام، با فرزندی میرزا اسمعیل و جناب مستطاب قبله گاهی حاجی میرزا ابراهیم زید مجده انصافا مروتا قدری میاه و اراضی بر آن وقف کنید که اسمعیل از مرمت و نگهداشت دل تنگ نشود.
حاجی بابا کور و کری بی عقل و فریب خواه و شور بخت است، آنقدر چیزها این سفردرهم بافت که اگر ده هزار تومان به او داده شود، مردم پندارند من بیست هزار تومان مال او را خورده ام. پاک یزدان اشرار بی دین را به سنت گول مدینه هدایت کند، که در معادات بندگان خدای مطلق پس و پیش را نگاه نکرده، خود را پیش خدا و مردم را پیش خلایق و منسوب را پیش منسوب رسوا می سازند. پناه می برم به حفظ خدائی، باری. به مرتضی علی من از جزئی و کلی کار این بی چاره خبر ندارم، نمیدانم چه می گوید. هر چه هست و هر که هست با این فقر و عقل و بخت او را محروم نمی توانم گذاشت.از بابت غبنی که در تقسیم املاک و میاه گرمه می گوید، به دقت برس ببین تفاوت چیست؟ خواه حق داشته باشد خواه نه، هر قدر صلاح دانی باو برسان که دلش خوش باشد آن قلعه گرمه را که بی حجت مال خود میداند باو منتقل ساز یعنی شرکت مرا، اختیار مال برادرت و ملاباشی با من نیست او بر راهگذرهای دیگر نیز آنچه خود موافق آئین و انصاف خود صلاح دانی از مال من به تدریج به او برسان.
خلاصه اینها وصیت بعد از فوت من است. محبت من وقتی در حق او تمام تجلی خواهد شد که مرافعه نماید، و فی الواقع اگر حقی دارد از گردن من باز پردازد.مهرهای مرا بر این کاغذ بزن بده قبله گاهی حاجی عبدالرزاق و خسته و ملاباشی هم مزین نمایند و نگاه دار.
قبله گاهان حاجی عبدالرزاق، آقا سید حسین خسته، ملاباشی، ملا عبدالنبی: این وصیت نامچه را مهر کنید و در پای علم سبز پاک پیمبر آماده شهادت باشید. شب آخر محرم سنه ۱۲۷۲ در کمال شعور و صحت و میل نگارش یافت.
در ذیل نامه آمده است:
قباله باغ خرمای جندق و باغ خور مسعود را بنویسید و مهر کنید و به احمد بسپارید، احمد در حیات و ممات من هر چه از زبان من بگوید، بی گواهی و قسم قبول کنید که حق است.
احمد: اگر صلاح میدانی و به دستیاری امین و قوی نیازمندی اعلام نمای، تا قبله گاهی حاجی میرزا ابراهیم را هم در وصایا شریک تو سازم. وصیت نامچه را قایم کن بعد از فوت من بیرون بیار و به ایشان نشان بده. قطع دارم راضی نیست ولی آن وقت الاتمکین چاره ندارد، زود خبر بده و راهش را هم بنما که چه طور بنویسم زود خبر را بیار که مرگ از مژه چشم نزدیک تر است. حرره یغما.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷ - عامر کعبه تن قبله جان ابراهیم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.