هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان شاعری است که با آمدن قاصد از سوی معشوق، جان تازه‌ای می‌یابد. او از عشق و اشک‌هایش می‌گوید، از رازهای نهفته در دل و ماهیت معشوق. شاعر از دشواری‌های عشق و هجران سخن می‌گوید، اما در نهایت، عشق و رسوایی در راه معشوق را ارزشمند می‌داند. همچنین، او به هنرمندی و مردمی بودن خود افتخار می‌کند و از پختگی در عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 15+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران، اشک، و رسوایی در عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰ - رسوای عشق

بامدادان قاصدی از کوی یار آمد مرا
قاصدی فرخنده ز آن فرخ دیار آمد مرا

جان همی کردم فدا در راه آن فرخنده پیک
کز ورودش جانی از نو مستعار آمد مرا

آبرویم رفت گر در عاشقی از کف چه غم
زاشک چشم، آبی ز نو بر روی کار آمد مرا

دور گردون شد ز راز سر به مهرم پرده در
تا که در دل مهر ماهی پرده دار آمد مرا

کاش وصلش هم شدی در طی هجران پایمرد
آن که در هر ورطه عشقش، دستیار آمد مرا

مدعی کش لاف مردی بود و کذب عاشقی
در نبرد عشق او در زینهار آمد مرا

خوشه زلفش که دارم دانه های اشک از آن
ز آن همی بر خرمن هستی شرار آمد مرا

رشته مهرش دهد پیوند کالای روان
خود جدا از یکدگر، گر پود و تار آمد مرا

گر شدم رسوای عشق آخر شدم مقبول دوست
حبذا رسوائیی کو اعتبار آمد مرا

دانی افسر ناهنرمندان چرا عیبم کنند،
کاندر این دوران، هنرمندی شعار آمد مرا

مردمی آموختم تا پا بیفشردم به عشق
پخته گشتم تا که در آتش قرار آمد مرا

خوشه زلفش که دامانم از او پر دانه هاست
وه که ز او هر دم به خرمن صد شرار آمد مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹ - جام جهان بین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱ - سُلطانِ اوادنی قُباب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.