هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و ستایش‌آمیز است که در آن شاعر با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، به توصیف عظمت و نورانیت آفتاب می‌پردازد. آفتاب در این شعر نمادی از حقیقت، نور الهی و زیبایی است و شاعر با زبانی غنی و پراحساس، به ستایش آن پرداخته است. همچنین، در بخش‌هایی از شعر، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی مانند ظهور حق، دور زمان و عشق الهی دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن به دلیل استفاده از زبان پیچیده، استعاره‌های عمیق و مفاهیم عرفانی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کهن فارسی و مفاهیم عرفانی دارد که معمولاً در سنین پایین‌تر کمتر وجود دارد.

شمارهٔ ۱۲ - مُنجی دور زمان

ماه من، ای کز رخت دایم بتاب است آفتاب
نور را از رویت اندر اکتساب است آفتاب

می خرامی بر زمین از ناز و خود گویا ز رشک
هر نفس یا لیتنی کنت تراب است آفتاب

ای ظهور نور حق و ای منجی دور زمان
از فروغ بارگاهت نوریاب است آفتاب

لوحش الله کز فروغ شمع ایوانت نهان
هر شب از خجلت در این نیلی ثیات است آفتاب

رشحه ای از خامه صنعت به چارم آسمان
نقطه ای بر صفحه نیلی کتاب است آفتاب

هم ز موج بحر اجلالت حباب است آسمان
هم ز تاب تابش کاخت بتاب است آفتاب

بر سر دیوار گردون رخت،‌ بگشاده چشم
همچو حربا، کو به سیر آفتاب است آفتاب

رفعت کاخ جلالت را چه گویم کاندر آن
بیضه ای در سایه پرّ غراب است آفتاب

با رخت مه را چه نسبت، ای که با خاک درت
بر بساط چرخ چون نقشی بر آب است آفتاب

گرنه آسیبش رسید از تیغ تو،‌ پس از چه روی
پیکرش دایم به خون اندر خضاب است آفتاب

تا کند برگرد کویت پاسبانی روز و شب
لرز لرزان دایم اندر اضطراب است آفتاب

تا ز خامی پخته سازد منکرانت را به دهر
از افق هر صبحدم در التهاب است آفتاب

تا کند سوی تو باز ای مبدأ کل بازگشت
دایم اندر گرد کویت در شتاب است آفتاب

بهر امید ظهورت ای شه آخر زمان
بر کمیت آسمان پا در رکاب است آفتاب

خویش را بنهاده تا در بوته عشقت به مهر
در کف صراف گردون زرّ ناب است آفتاب

درجهان قدرتت باشد کنامی نه سپهر
جاگزین در بیشه اش چون شیر غاب است آفتاب

زآن میی کز جام تو نوشید در بزم ازل
تا ابد سرگشته و مست و خراب است آفتاب

آسمان بر خوان یغمای تو سیمین کاسه ای است
وز یم جودت در آن یک قطره آب است آفتاب

گرنه از طبع منیرت کرد افسر کسب نور
چون ز شعر روشنش در اکتساب است آفتاب

تا بگرد مرکز غبرا به سیر است آسمان
تا به بیداری سپهر اندر ذهاب است آفتاب

باد خصمت زآتش قهر خدا در تاب و تب
بر فراز چرخ تا دایم بتاب است آفتاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱ - سُلطانِ اوادنی قُباب
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳ - شعله دوزخ گُل آید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.