هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی و مذهبی است که در مدح و ستایش حضرت علی (ع) و جایگاه والای ایشان در عالم وجود سروده شده است. شعر به بیان مقام معنوی، فیض بخشی و تأثیر وجودی حضرت علی (ع) بر کون و مکان میپردازد و از جنبههای مختلف عظمت ایشان سخن میگوید.
رده سنی:
15+
محتوا دارای مفاهیم عرفانی و مذهبی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مبانی عرفان و معارف اسلامی دارد. همچنین، زبان شعر به دلیل استفاده از اصطلاحات تخصصی و استعارههای پیچیده، برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال ممکن است قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۷۴ - شاهد بزم ازل
ای حجت عظمای حق، مولی امیرالمؤمنین
ای منشأ فیض ازل، وی مصطفی را جانشین
ای نور پاک لم یزل، و ای شاهد بزم ازل
کون و مکان یابد خلل گر برفشانی آستین
گر چشم معنی بین بسر باشد کسی را جلوه گر
بیند رخت را پرده در، هم در یسار و در یمین
از حکم تو روح روان باشد به جسمان و جان
وز امر تو سیر و سکون دارند گردون و زمین
ای خسرو کون و مکان بودی تو حجت آن زمان
کز بوالبشر طینت نهان، بد در میان ماء و طین
تا چهر تو تابان شده، خورشید سرگردان شده
حربا صفت حیران شده بر بام چرخ چارمین
رو بد غبار درگهت، آرد سجود خرگهت
رخساره بنهد در رهت صبح و مسا روح الامین
کی سجده گاه قدسیان می گشت مشتی آب و گل
گر در وجود بوالبشر، فیضت نمی بودی عجین
از بهر اجلالت قدر بنهاده از روز ازل
بر این کمیت نیلگون از جرم خود زرینه زین
بس سجده کرده آسمان روز و شبت بر آستان
داغی بود او را عیان از قرص بیضا بر جبین
ای میر ملک آرای من، برقع ز عارض برفکن
بنما جمال ذوالمنن، تا وارهیم از کفر و دین
گامی برون ننهم اگر، رانی دو صد بارم ز در
آری مگس کی می رود، زآن در که باشد انگبین
دل محو چشم مست تو، جانم همی پابست تو
زهر مذاب از دست تو، باشد مرا ماء معین
ای منشأ فیض ازل، وی مصطفی را جانشین
ای نور پاک لم یزل، و ای شاهد بزم ازل
کون و مکان یابد خلل گر برفشانی آستین
گر چشم معنی بین بسر باشد کسی را جلوه گر
بیند رخت را پرده در، هم در یسار و در یمین
از حکم تو روح روان باشد به جسمان و جان
وز امر تو سیر و سکون دارند گردون و زمین
ای خسرو کون و مکان بودی تو حجت آن زمان
کز بوالبشر طینت نهان، بد در میان ماء و طین
تا چهر تو تابان شده، خورشید سرگردان شده
حربا صفت حیران شده بر بام چرخ چارمین
رو بد غبار درگهت، آرد سجود خرگهت
رخساره بنهد در رهت صبح و مسا روح الامین
کی سجده گاه قدسیان می گشت مشتی آب و گل
گر در وجود بوالبشر، فیضت نمی بودی عجین
از بهر اجلالت قدر بنهاده از روز ازل
بر این کمیت نیلگون از جرم خود زرینه زین
بس سجده کرده آسمان روز و شبت بر آستان
داغی بود او را عیان از قرص بیضا بر جبین
ای میر ملک آرای من، برقع ز عارض برفکن
بنما جمال ذوالمنن، تا وارهیم از کفر و دین
گامی برون ننهم اگر، رانی دو صد بارم ز در
آری مگس کی می رود، زآن در که باشد انگبین
دل محو چشم مست تو، جانم همی پابست تو
زهر مذاب از دست تو، باشد مرا ماء معین
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳ - خدیو کشور توحید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵ - پیک صبا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.