هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به توصیف معشوق و احساسات شاعر نسبت به او میپردازد. شاعر از زلف معشوق تا قدمهای او را با زبانی پراحساس و هنرمندانه توصیف میکند و از مفاهیم دینی و اساطیری مانند موسی، عیسی، و معراج برای بیان عشق خود استفاده مینماید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات دینی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۸۲ - طاووس جنت
از زلف تا بدوش بتم پا نهاده ای
پای ادب ز قاعده بالا نهاده ای
بالا نهاده ای قدم از جای خویشتن
شرمت ز خویش باد که بیجا نهاده ای
شوخی بدین مثابه ندیدم ز هیچ تن
این رسم در زمانه تو تنها نهاده ای
شعری فزون نباشی و می بینمت همی
از رتبه پا به تارک شعرا نهاده ای
مانا توراست دعوی اعجاز موسوی
کاندر به آستین ید بیضا نهاده ای
آری کلیم وقتی و در طور عاشقی
رخ بر فروغ نار تجلی نهاده ای
یا نی خلیل عهدی و بر نار عشق یار
تن را به منجنیق تولا نهاده ای
یا عیسی زمانی و از فرط منزلت،
دل بر عروج طارم اعلی نهاده ای
یا چون رسول امّی معراج قرب را
صد پایه رخت هستی بالا نهاده ای
گاهی به دوش و گه به گریبان گهی به رخ
هر لحظه در مقامی مأوا نهاده ای
طاووس جنتی تو و همواره بال و پر
بر شاخسار دوحه طوبی نهاده ای
راهب صفت همی به کلیسای چهر دوست
رهبانیت به عادت ترسا نهاده ای
ترسا روش به سلسله دلهای خلق را
بر رسم اعتکاف مسیحا نهاده ای
قسیس وار برتن از آن حلقه حلقه ها
شکل صلیب و نقش چلیپا نهاده ای
از حلقه حلقه های خود ای باژگونه زلف،
بندی گران به گردن دلها نهاده ای
تو مشک سوده، چهر بتم سیم ساده است
کالای ضد برابر کالا نهاده ای
هر نافه کز ختا سوی آفاق می رود
در چین خویش جمله مهیا نهاده ای
ای کافر سیه دل، هندوی خیره سر
اندر سرم هزاران سودا نهاده ای
ای دزد اهرمن خو، طرّار فتنه جو
در کار عقل و دینم یغما نهاده ای
روی چو صبح روشن دلدار را همی
پنهان به شام تیره یلدا نهاده ای
پای ادب ز قاعده بالا نهاده ای
بالا نهاده ای قدم از جای خویشتن
شرمت ز خویش باد که بیجا نهاده ای
شوخی بدین مثابه ندیدم ز هیچ تن
این رسم در زمانه تو تنها نهاده ای
شعری فزون نباشی و می بینمت همی
از رتبه پا به تارک شعرا نهاده ای
مانا توراست دعوی اعجاز موسوی
کاندر به آستین ید بیضا نهاده ای
آری کلیم وقتی و در طور عاشقی
رخ بر فروغ نار تجلی نهاده ای
یا نی خلیل عهدی و بر نار عشق یار
تن را به منجنیق تولا نهاده ای
یا عیسی زمانی و از فرط منزلت،
دل بر عروج طارم اعلی نهاده ای
یا چون رسول امّی معراج قرب را
صد پایه رخت هستی بالا نهاده ای
گاهی به دوش و گه به گریبان گهی به رخ
هر لحظه در مقامی مأوا نهاده ای
طاووس جنتی تو و همواره بال و پر
بر شاخسار دوحه طوبی نهاده ای
راهب صفت همی به کلیسای چهر دوست
رهبانیت به عادت ترسا نهاده ای
ترسا روش به سلسله دلهای خلق را
بر رسم اعتکاف مسیحا نهاده ای
قسیس وار برتن از آن حلقه حلقه ها
شکل صلیب و نقش چلیپا نهاده ای
از حلقه حلقه های خود ای باژگونه زلف،
بندی گران به گردن دلها نهاده ای
تو مشک سوده، چهر بتم سیم ساده است
کالای ضد برابر کالا نهاده ای
هر نافه کز ختا سوی آفاق می رود
در چین خویش جمله مهیا نهاده ای
ای کافر سیه دل، هندوی خیره سر
اندر سرم هزاران سودا نهاده ای
ای دزد اهرمن خو، طرّار فتنه جو
در کار عقل و دینم یغما نهاده ای
روی چو صبح روشن دلدار را همی
پنهان به شام تیره یلدا نهاده ای
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱ - با سالکان کوی دوست
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳ - نقش چلیپا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.