هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از زبان عاشقی است که از فراق و درد عشق می‌نالد و از زیبایی معشوق سخن می‌گوید. شاعر از ناامیدی در وصال، فداکاری در راه عشق، و تضاد بین عظمت معشوق و حقارت خود سخن می‌گوید. همچنین، اشاراتی به مفاهیمی مانند عقل و جنون، غم و شادی، و از خودگذشتگی وجود دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده، و بیان احساسات شدید ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد یا نیاز به توضیح داشته باشد.

شمارهٔ ۳۹

ما را به سراپرده گل رفت اشارت
برقع ز رخ افکندش، ای دیده بشارت

کام دهن از بهر چه شیرین نکنم من؟
شکر دهن ار می دهدم زهر مرارت

من خاک شوم در طلب و او ننهد پای
اوج عظمت بنگر و پستی حقارت

چشم تو برد عقل مرا و این نه شگفت است
ترک است و برد خانه تاجیک به غارت

از کشتن من بهر چه آن شوخ برآشفت،
جان دادن و نالیدن اگر نیست جسارت

در منظره دیده اگر جای نسازد
عاقل نکند در ره سیلاب عمارت

سرمایه جان در طلب وصل تو دادن،
سودی است که در وی نبود هیچ خسارت

زنهار بهر کس منما آیینه رخ
کاه دل ما سوی تو آید به سفارت

افسر، دلی از غبغب تو سوخته دارد
افزاید عجب دیدن کافور حرارت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.