هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوق خود سخن میگوید و از زلفهای او به عنوان نماد بیقراری و آشفتگی یاد میکند. او از روزگار ناسازگار و بخت ناگوار خود شکایت دارد و آرزو میکند که روزگارش با معشوقش همرنگ شود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۷۱
ای بوستان لاله رویت بهار من
بندد نگار از تو بهار ای نگار من
بر من خزان بهشت ز اردیبهشت شد
تا صفحه نگار تو آمد بهار من
دارم دلی مشوش و آشفته چون نسیم
تا زلف بی قرار تو آمد قرار من
این مار دوش توست، چو ضحاک تازیان،
آخر دمار می کشد از روزگار من
داند که نیست جز شکن زلف پرخمت
گر بگذرد نسیم صبا، بر دیار من
دیگر مباد چین و تتاری به روزگار
با تار چین زلف تو، چین و تتار من
هندوی زلف تیره دلت، کرده از فسون،
همرنگ خویش، بخت من و روزگار من
بندد نگار از تو بهار ای نگار من
بر من خزان بهشت ز اردیبهشت شد
تا صفحه نگار تو آمد بهار من
دارم دلی مشوش و آشفته چون نسیم
تا زلف بی قرار تو آمد قرار من
این مار دوش توست، چو ضحاک تازیان،
آخر دمار می کشد از روزگار من
داند که نیست جز شکن زلف پرخمت
گر بگذرد نسیم صبا، بر دیار من
دیگر مباد چین و تتاری به روزگار
با تار چین زلف تو، چین و تتار من
هندوی زلف تیره دلت، کرده از فسون،
همرنگ خویش، بخت من و روزگار من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.