هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و جدایی می‌نالد و بیان می‌کند که هیچ درمانی برای درد او وجود ندارد. او از زخم‌های عشق و تیرهای غم سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که با نوشیدن شراب، درد خود را تسکین دهد. در نهایت، او به دنبال پناهگاهی برای آرامش می‌گردد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۸۵

مرا امروز کاخ از بوستان به
ز رنگ لاله، روی دوستان به

طبیبا، چاره و درمان نخواهم
که درد او به جانم جاودان به

مرا زخم جگر مرهم نشاید،
که آن را تیر این ابرو کمان به

تنم از شوق تیرش، استخوان شد
که این پیکان مرا در استخوان به

به حکم آن که دلبر سر گران است
سبک ساقی مرا رطل گران به

دهم جان و نیازارم دلش را
که از هر سود، ما را این زیان به

پناه افسر از آن هفت اقلیم
همانا گوشه دارالامان به
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.