هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه خود می‌گوید که در دام عشق گرفتار شده است. او از بی‌قراری و بی‌تابی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز جز یاد معشوق او را آرام نمی‌کند. شاعر از ناامیدی و تنهایی خود می‌نالد و اشاره می‌کند که حتی طبیب و دوستان نیز نمی‌توانند درد او را درمان کنند. در نهایت، او از آتش عشق و رشک سخن می‌گوید که وجودش را می‌سوزاند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۹۱

هوای حلقه دامی، مرا نشاند به بامی
دلم گرفت ز گلشن خوش است حلقه دامی

دهم به باد فنا صفحه صفحه دفتر هستی،
اگر نسیم نیارد ز کوی دوست پیامی

ز صبح و شام جهانم،‌ نمانده حاصل عیشی
مرا ز زلف و رخ او، خوش است صبحی و شامی

نه سر به پای حبیبی، نه دل به دست طبیبی
نه جا به مجلس خاصی، نه پا به شارع عامی

هزار پخته چو افسر، ز برق رشک بسوزد
که آتش رخ دلدار، در گرفت به خامی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.