۱۲۵ بار خوانده شده

بخش ۱۲ - صفت سوزنگر

آن سوزنگر که دیده ام من
دارد دهنی چو چشم سوزن

سوزن که جدا شد از دکانش
از حسرت او پرست حالش

هر چند صبر پیشه دارد
چشمی به قفا همیشه دارد

بر خواهش دل نمیکند پشت
گر رشته کند به چشمش انگشت

فولاد ازان نگار تاجیک
گردید اسیر رنج باریک

نتوان به ره وصال رفتن
باریک نگشته هم چو سوزن

زین خوش حالی که آن بت مست
سر رشته ی او گرفته در دست

آخر خواهد ز جان پریدن
سوزن، بالبست، کان آهن

در بیضه هنوز بود فولاد
کاین شوخ صلای جور در داد

این مرغ که خون به خاک آمیخت
آمد چو برون ز بیضه پر ریخت

از دوری آن بهار خندان
شد از تنم استخوان نمایان

چون کاغذ اوست پهلو من
کز وی گذرانده است سوزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱ - صفت قصاب
گوهر بعدی:بخش ۱۳ - صفت شانه تراشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.