هوش مصنوعی:
این متن یک شعر حماسی و ستایشآمیز است که به توصیف قدرت، عدالت و شکوه یک حاکم یا قهرمان میپردازد. در آن از عناصر طبیعی و اساطیری مانند خورشید، سیمرغ و تمغا برای بزرگنمایی جایگاه والای فرد مورد ستایش استفاده شده است. همچنین، به نقش او در برقراری عدالت و پیروزی بر دشمنان اشاره دارد.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان پیچیده و استعارههای ادبی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. همچنین، برخی مفاهیم مانند جنگ و قدرت ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم یا نامناسب باشد.
شمارهٔ ۱۱
زهی صیت عدلت همه جا گرفته
مقامت محل ثریا گرفته
زکلک سیه فرق زر چهره ی تو
جهان جمله لؤلوی لالا گرفته
نسیمت، جهان خوشتر از خلد کرده
علوت مکان برتر از جا گرفته
زقدرت، محل، چرخ و انجم فزوده
زذاتت، شرف، دین و دنیا گرفته
سرشک عدو چون مثالث روان شد
زشنگرف چون آل تمغا گرفته
زنور تجلی رای منیرت
درت پایه ی طور سینا گرفته
به دستت درون، تیغ گوهر نگارت
نهنگی است مسکن به دریا گرفته
به صابون خورشید تا دست شویی
جهان پیشت این طشت مینا گرفته
زسهم شورهای کین تو، آتش
وطن در دل سنگ خارا گرفته
چو خورشید تیغی برآورده رایت
به یک دم زدن، عالمی را گرفته
به یاری شمشیر عزمت قضا را
نبینی یکی دشمن نا گرفته
چنان اقتضا کرد تقویم حکمت
که یا کشته بینی عدو، یا گرفته
ملک سیرتا! کمترین بنده قمری
مه بود از جهان کنج عنقا گرفته
بحمدالله اکنون به فر همایت
چو سیمرغ شد راه صحرا گرفته
نظر بر وی افکن که نیکو نباشد
زچون او غریبی نظر وا گرفته
الا تا بود عقل با آستانت
کم این نهم سقف اعلا گرفته،
زجیب فلک رای پیرت زبرباد
کفت دامن بخت برنا گرفته
به یک دست زلف نگارین بسوده
به دست دگر جام صهبا گرفته
مقامت محل ثریا گرفته
زکلک سیه فرق زر چهره ی تو
جهان جمله لؤلوی لالا گرفته
نسیمت، جهان خوشتر از خلد کرده
علوت مکان برتر از جا گرفته
زقدرت، محل، چرخ و انجم فزوده
زذاتت، شرف، دین و دنیا گرفته
سرشک عدو چون مثالث روان شد
زشنگرف چون آل تمغا گرفته
زنور تجلی رای منیرت
درت پایه ی طور سینا گرفته
به دستت درون، تیغ گوهر نگارت
نهنگی است مسکن به دریا گرفته
به صابون خورشید تا دست شویی
جهان پیشت این طشت مینا گرفته
زسهم شورهای کین تو، آتش
وطن در دل سنگ خارا گرفته
چو خورشید تیغی برآورده رایت
به یک دم زدن، عالمی را گرفته
به یاری شمشیر عزمت قضا را
نبینی یکی دشمن نا گرفته
چنان اقتضا کرد تقویم حکمت
که یا کشته بینی عدو، یا گرفته
ملک سیرتا! کمترین بنده قمری
مه بود از جهان کنج عنقا گرفته
بحمدالله اکنون به فر همایت
چو سیمرغ شد راه صحرا گرفته
نظر بر وی افکن که نیکو نباشد
زچون او غریبی نظر وا گرفته
الا تا بود عقل با آستانت
کم این نهم سقف اعلا گرفته،
زجیب فلک رای پیرت زبرباد
کفت دامن بخت برنا گرفته
به یک دست زلف نگارین بسوده
به دست دگر جام صهبا گرفته
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.