۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

ای به دو چشم نرگسین آفت روزگار من
طرهٔ بی‌قرار تو برده ز من قرار من

گرچه خمار وصل تو گشت ملازم سرم
هم به شراب لعل تو، دفع شود خمار من

ای یمنی ستاره بر آرزوی مه رخت
شرط بود که هر شبی دجله کنی کنار من؟

هر سحری زخون دل، مردمک دو چشم من
اطلس سرخ درکشد بر رخ زرنگار من

گر زبخار چشم من نم نشدی بر آسمان
هفت فلک بسوختی از دن پر اشرار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.