۹۰ بار خوانده شده
آیا دلم از رنج برآساید گویی؟
بند از گره زلف تو، بگشاید گویی؟
هرگز بود آن روز که چون طوطی، قمری
از پستهٔ لبهات، شکر خاید گویی؟
خورشید نشاطم که ز گردونش کسوف است
روزی رخ از آن آینه بنماید گویی؟
گرچه شب زلفین تو آبستن غمهاست
زان زنگیم آخر طربی زاید گویی؟
ندر حق من هرچه ترا شاید، میگوی
زیرا که ترا هرچه نمیشاید گویی
خط بر طرف روی تو یارب چه خوش افتاد
بر ماه کسی غالیه میساید گویی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بند از گره زلف تو، بگشاید گویی؟
هرگز بود آن روز که چون طوطی، قمری
از پستهٔ لبهات، شکر خاید گویی؟
خورشید نشاطم که ز گردونش کسوف است
روزی رخ از آن آینه بنماید گویی؟
گرچه شب زلفین تو آبستن غمهاست
زان زنگیم آخر طربی زاید گویی؟
ندر حق من هرچه ترا شاید، میگوی
زیرا که ترا هرچه نمیشاید گویی
خط بر طرف روی تو یارب چه خوش افتاد
بر ماه کسی غالیه میساید گویی؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.