۹۲ بار خوانده شده
ای دلبری کز دلبران همتا نمیبینم تو را
از من نمیگیرد کران غم تا نمیبینم تو را
از بس که وقت دیدنت از شوق بیخود میشوم
میبینمت وز بیخودی گویا نمیبینم تو را
گر از غم نادیدنت امشب نمیمیرم یقین
از غصه میمیرم اگر، فردا نمیبینم تو را
بیهوده بودم مدتی در آرزوی دیدنت
پنداشتم میبینمت اما نمیبینم تو را
خواهم ترا تنها گهی تا شرح تنهایی به تو
گویم ولیکن هیچگه تنها نمیبینم تو را
در کعبه و در بتکده میجویمت ای بت، ولی
اینجا نمییابم تو را آنجا نمیبینم تو را
ای سرو پیش قد او، ای گل به پیش عارضش
رعنا نمیدانم تو را زیبا نمیبینم تو را
ای آنکه نقد دین و دل در کار خوبان میکنی
غیر از زیان سودی ازین سودا نمیبینم تو را
تو خود رفیق اینجا عبث خود را مقید کردهای
بندی به کوی گلرخان بر پا نمیبینم تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از من نمیگیرد کران غم تا نمیبینم تو را
از بس که وقت دیدنت از شوق بیخود میشوم
میبینمت وز بیخودی گویا نمیبینم تو را
گر از غم نادیدنت امشب نمیمیرم یقین
از غصه میمیرم اگر، فردا نمیبینم تو را
بیهوده بودم مدتی در آرزوی دیدنت
پنداشتم میبینمت اما نمیبینم تو را
خواهم ترا تنها گهی تا شرح تنهایی به تو
گویم ولیکن هیچگه تنها نمیبینم تو را
در کعبه و در بتکده میجویمت ای بت، ولی
اینجا نمییابم تو را آنجا نمیبینم تو را
ای سرو پیش قد او، ای گل به پیش عارضش
رعنا نمیدانم تو را زیبا نمیبینم تو را
ای آنکه نقد دین و دل در کار خوبان میکنی
غیر از زیان سودی ازین سودا نمیبینم تو را
تو خود رفیق اینجا عبث خود را مقید کردهای
بندی به کوی گلرخان بر پا نمیبینم تو را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.