۱۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

هستم ز کوی آن بت گل پیرهن جدا
نالان چو بلبلی که بود از چمن جدا

ای جان و تن فدای تو رفتی و می کند
جان از جدائی تو جدا ناله، تن جدا

از رشک غیر رفتم ازان کو وگرنه کس
هرگز به اختیار نشد از وطن جدا

از سر هوای کوی تو بیرون نمی کنم
با تیغ اگر کنند سرم از بدن جدا

گشتم جدا ز خیل سگان درش رفیق
یارب مباد کس ز رفیقان چو من جدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.