هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد دوری از معشوق و آرزوی وصال سخن می‌گوید. شاعر از بی‌قراری خود در فراق یار می‌نالد و آسایش را در حضورش می‌جوید. او از ناآشنایی با راحت و عشرت در غیاب معشوق سخن می‌گوید و خود را همچون زندانی می‌داند که از بستان محروم است. با وجود گذشت زمان، هنوز یاد و خاطرهٔ عشق در جانش زنده است. شاعر از ساقی و جامی می‌گوید که هرگز خالی از می نیست و از صیادی سخن می‌گوید که هزاران مرغ دل را به دام انداخته است. در پایان، او عاشقی را می‌ستاید که از سوز دل می‌سوزد و اگر رفیقش از بادهٔ عشق بهره‌مند باشد، سپهر و گیتی در برابرش خاضعند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند سوز دل و فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۰

تو را میخانه ای بت تا مقام است
مرا بیت الصنم، بیت الحرام است

مرا دور از تو آسایش کدام است
به من دور از تو آسایش حرام است

نمی دانم که راحت را چه اسم است
نمی دانم که عشرت را چه نام است

ملال من که در زندان مقیمم
چه داند آنکه بستانش مقام است

هزاران گل بشکفت از خاکم و ریخت
هنوزم بوی آن گل در مشام است

ندارد دورش آخر این چه ساقیست
نگردد خالی از می این چه جام است

چه صیادی که از یکدانه ی خال
هزارت مرغ دل اکنون بدام است

نسوزد تا تمام از سوز دل مرد
نشاید گفت کاین مرد تمام است

رفیق از باده جامت گر تهی نیست
سپهرت بنده و گیتی غلام است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.