۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

مرا تا جان بجسم ناتوان است
غم و درد توأم در جسم و جان است

ز لیلی نام و از مجنون نشانیست
ز تو تا نام و از من تا نشان است

مدامم امتحان کردی و بازت
گمان بد بمن ای بدگمان است

چنان در دیده ام گل بی تو خار است
که پندارم نه گل نه گلستان است

چه غم از کینه ی دوران کسی را
که او را چون تو ماه مهربان است

صبوری چون بود آن را که بی تو
به در تن تاب و نه در دل توان است

رفیق از جور و لطف اوست ما را
به این دلخوش اگر این نیست، آن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.