۱۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

آنکه از عار به یاران نشود یار اینست
وانکه دارد ز من و یاری من عار اینست

آن جفاکار که کارش ز جفاکاری نیست
جز جفاکاری یاران وفادار اینست

آن ستمکار که از تیغ ستم می ریزد
خون یار از پی دلجویی اغیار اینست

آن شکر لب که چو فرهاد مدامم دارد
تلخکام از لب شیرین شکربار اینست

دل بیمار مرا از لب شکربارت
شربتی ده که دوای دل بیمار اینست

گفت از سینه فغان من و دل هرکه شنید
در قفس ناله ی مرغان گرفتار اینست

ز اشک خونین خبر حال دلم پرس، رفیق
که ز حال دل خون گشته خبردار اینست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.