۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

به عالم شادمان رندی زید کز هر غمی خندد
به او گر عالمی گریند او بر عالمی خندد

خوشا رندی که بر نیک و بد عالم همی خندد
به او گر عالمی خندند او بر عالمی خندد

خوش آن بیدل که یارش گر زند زخم ار نهد مرهم
نه هرگز گرید از زخمی و نه از مرهمی خندد

برای خنده ی غیرم کند گریان روا باشد (؟)
که از جور تو گرید محرمی نامحرمی خندد

به نوعی از غمم شاد است یار من که پیش او
چو نالم از غمی نالد (؟) چو گریم از غمی خندد

شود گر از غمم غمگین و شاد از شادیم از چه
چو می‌گریم نمی‌گرید چو می‌خندم نمی‌خندد

نخندد غنچه جز فصل بهاران و لب آن گل
بود آن غنچه ی خندان که در هر موسمی خندد

ز سودای پری رویی رفیق آشفته شد گویا
که چون دیوانگان دایم همی گرید، همی خندد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.