۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

مرا خاطر از آن بی غم نباشد
که بی غم خاطرم خرم نباشد

به دل دردم نباشد کم ز درمان
به جان داغم کم از مرهم نباشد

چو بستم عهد یاری با تو گفتم
که یاری چون تو در عالم نباشد

ندانستم ترا ای سست پیمان
بنای دوستی محکم نباشد

دلی پنداشتم غیر از دل من
در آن گیسوی خم در خم نباشد

چو دیدم، در همه عالم دلی نیست
که در آن طره ی درهم نباشد

رفیق و غیر، کی بود از حریمت
که آن محروم و این محرم نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.