هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین از عشق نافرجام و درد فراق سخن می‌گوید. شاعر از صبر کم و درد زیاد می‌نالد و خود را مانند مجنون، آواره و دیوانه‌ای در غم معشوق توصیف می‌کند. او از وفاداری بی‌قید و شرط خود به معشوق می‌گوید و تأکید می‌کند که حتی با وجود افزایش محبت معشوق به دیگران، عشق او کم نخواهد شد. در پایان، شاعر از رفیقی می‌گوید که آواره شده و با افسوس از او می‌پرسد که چگونه این اتفاق افتاده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۳۲

گر از دل و جان صبر و سکون شد شده باشد
گر صبر کم و درد فزون شد شده باشد

مجنون صفتی در غم لیلی وشی از شهر
آواره ی صحرای جنون شد شده باشد

از صید من ای صید فکن عار چه داری
صید تو گر آن صید زبون شد شده باشد

دامان تو پاکست ز تهمت اگرت دست
از خون من آلوده به خون شد شده باشد

آن بسکه تو ناگاه درون آمدی از در
گر جان ز تن خسته برون شد شده باشد

عمریست که دارم به تن از بهر همینش
گر جان به نثار تو کنون شد شده باشد

مهر تو محالست شود از دل من کم
گر مهر تو با غیر فزون شد شده باشد

گفتم که شد آواره رفیق از سر کویت
افسوس کنان گفت که چون شد شده باشد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.