هوش مصنوعی: شاعر از محرومیت از نگاه معشوق شکایت دارد و خود را در دوزخ هجران می‌بیند، در حالی که رقیبش در بهشت وصل است. او از بیداد معشوق گله می‌کند و از او می‌خواهد که بیداد نکند. شاعر آرزو می‌کند که معشوق قد و رخ خود را نشان دهد تا همه‌چیز تحت تأثیر زیبایی او قرار گیرد. او همچنین از روزهای سیاه و شب‌های تاریک خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های غنی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۳۴

ندانستی گرم شاد از نگاه گاه گاه خود
چرا یکباره ام محروم کردی از نگاه خود

رقیبم در بهشت وصل و من در دوزخ هجران
نمی دانم ثواب او نمی یابم گناه خود

کشم گر آه گرمی سوزد آهم چرخ را دانم
نمی دانم چرا من خود نمی سوزم ز آه خود

تو بر من می کنی بیداد و من داد از تو می خواهم
مکن بیداد ای بیدادگر بر دادخواه خود

عیان کن قد و رخ تا هم خجل هم منفعل گردد
چمن از سرو و شمشاد و سپهر از مهر و ماه خود

شب و روزی که یکسال است در عالم رفیق آن را
شب تاریک خود می دانم و روز سیاه خود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.