۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰

گر مصور مه من نقش تو دلخواه کشد
نکشد همچو تو دلخواه، مگر ماه کشد

تن من کاهی و بار غم تو کوهی، چون
بار چون کوه کسی با تن چون کاه کشد

تا به کی ای مه بی مهر ز هجرت شب و روز
چشم من اشک نشاند، دل من آه کشد

هفته ی هجر تو ای ماه نماید سالی
آه ای ماه اگر هجر تو یک ماه کشد

محتسب گوید اگر می نکشم در همه عمر
مشنو از وی که اگر گه نکشد گاه کشد

ای خوش آن بزم که از اول شب تا دم صبح
با تو من می کشم و غیر ز من آه کشد

جز ز دست تو بت حور لقا گرچه رفیق
از کف حور کشد باده به اکراه کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.