۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵

ترا یک بار اگر گیرم در آغوش
کنم یکبارگی خود را فراموش

چو گل پیراهنم چاکست چون نیست
در آغوش من آن سرو قباپوش

دهد از خضر و آب زندگی یاد
خط سبزش به گرد چشمه ی نوش

شب قدر است و روز عید با هم
سیه شام خط و صبح بناگوش

فراموشش مکن آن را که دانی
نخواهی گشتنش هرگز فراموش

من از غم سر به روی دوش دارم
نشسته با رقیبان دوش بر دوش

خورم خون من رفیق از رشک و باشد
به بزم مدعی یارم قدح نوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.