هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و دوری معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که چگونه این جدایی، جان و دل او را سوزانده و توانایی‌هایش را از بین برده است. او از اشک‌های بی‌پایان و دل خونین خود می‌گوید و تأکید می‌کند که جز معشوق، چیزی در ذهن و زبانش جای ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و درد فراق ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات سنگین، مناسب مخاطبان با درک ادبی و عاطفی بالاتر است.

شمارهٔ ۱۹۹

نیاید تا به لب از ضعف جانم
نمی آید به لب از دل فغانم

به داغت سوختی جان من از هجر
چه می خواهی ز جان ناتوانم

مجو تاب و توان از من که بی تو
شد از تن تاب و رفت از دل توانم

ز جوی دیده اشک من روانست
که رفت از دیده آن سرو روانم

نمی بینی اگر خونین دلم را
نگاهی کن به چشم خون فشانم

نیاید غیر فکرت در ضمیرم
نباشد غیر ذکرت بر زبانم

رفیق از دوری آن مه شب و روز
رود آه و فغان بر آسمانم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.