۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۰

چنان ز عشق تو بدنام خلق ایامم
که کس ز ننگ بر کس نمی برد نامم

عجب ز شربت وصل تو گر شود شیرین
ز زهر هجر تو این سان که تلخ شد کامم

مجوی از دلم آرام دیگر ای همدم
که برده مهر دلارام از دل آرامم

زند به روز و شبم طعن تیرگی بی تو
کنی طلوع چو مه یک شب از لب بامم؟

ز یمن عشق شب و روز سرخوشم که پر است
ز خون دل قدحم و ز شراب غم جامم

ز رنج و غم دمی آسوده نیستم چو رفیق
به عشق این بود آغاز چیست انجامم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.